این روزها، زندگی رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. دیگر کسی مشتاق دیدن طلوع نیست و بسیاری ترجیح میدهند که بیدار نشوند! هر روز خبری بدتر و هولناکتر از دیروز میرسد. دیگر مردم طاقت غم جدیدی را ندارند. خسته و درمانده شدهاند. با این همه، برای رهایی از این اوضاع، به هر دَری میزنند جز دَرِ نجات! احساس میکنم که هیچ چیز در سرِ جای خودش نیست. چهرهی حقیقی اسلام در غبار انبوهی از جهل و گمراهی پنهان شده است. کسانی که ادّعای مسلمانی دارند، برای کسب قدرت و ثروت و ارضای خواهشهای نفسانی، شریعت خداوند را مطابق با منافع دنیوی خویش برای مردم تشریح میکنند. قدرت عجیب است. گاهی با خود میاندیشم که اگر من هم صاحب جایگاه و مقامی در این دنیا بودم، شاید طرز تفکّر و رفتاری متفاوت داشتم. آری، نمیتوانی در جایِ فرد دیگری بنشینی و خودت باشی! این ترس که روزی صاحب آن برگردد و جایی را که به ناحق تصاحب کردهای باز ستاند، راحتت نمیگذارد. به هر قیمتی میخواهی که آن را نگاه داری، ولو با ظلم و پایمال کردن حقوق دیگران! گاهی وجدان نیمهبیدارت عذابت میدهد و فریاد میزند: «ستمی که میکنی جایگاهت را متزلزل میکند و باید به راه درست برگردی!» اما به یاد میآوری که تنها راه درست، بازگرداندن قدرت به کسی است که شایستگی آن را دارد و این کاری است که شجاعتش را نداری! پس به راه خطایت ادامه میدهی و آن قدر بر تکبّر میافزایی که دیوار سیاهی به دورت کشیده میشود و در میان آن تنها میمانی. آن جاست که دیگر تابِ شنیدن کوچکترین انتقادی را نداری و هر صدای خفیفی از اعتراض را به سختترین شکل ممکن سرکوب میکنی؛ تا جایی که این «منِ قدرتمند» دیگر شباهتی به انسان ندارد و خُلق و خوی درّندگی به خود میگیرد!
چقدر این وصف، شبیهِ حال قدرتمندانی است که امروز پیلهای به دور خود تنیدهاند و به جز خودشان کسی را نمیبینند. آنها که نور مصنوعی را در قالب نور حقیقی جا زدهاند و توان تشخیص حق از باطل را از مردم گرفتهاند. مردمی که میدانند باید به دنبال «حقیقت» باشند، اما از ماهیّت آن اطّلاعی ندارند! به دنبال «عدالت»اند، اما راه دستیابی به آن را نمیشناسند!
عدالت تنها نزد «خداوند» است؛ خداوندی که فراموشش کردهایم. به هرکس و ناکَسی پناه بُردیم و رو انداختیم به جز او. آیا قدرتی بالاتر از پروردگار جهانیان وجود دارد؟! تنها اوست که میتواند جلویِ استبداد این زورمندانِ قلّابی را بگیرد و آن کَسی که شایستگی رسیدن به قدرت را دارد، بر مَسند خود بازگرداند. او آفریدگار ماست و از هر کس به راهی که به سعادت ما ختم میشود آگاهتر است. پس عقلها را به کار بندید، حقّی را که علامه منصور هاشمی خراسانی شما را بدان دعوت مینماید از باطلی که حاکمان و مُفتیان برایتان آراستهاند تمییز دهید، عدالت را بشناسید و برای تحقّقش به پا خیزید و بجنگید و از خداوند طلب یاری کنید و بدانید که ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾[۱]؛ «اگر شما خدا را یاری کنید او هم شما را یاری میکند» و چه کسی میتواند در برابر کسانی بایستد که خداوند یاور آنهاست؟!