حدیث ۴
امّت هیچ گاه از کسی که بر حق است، خالی نمیماند.
رَوَى أَبُو دَاوُدَ الطَّيَالِسِيُّ [ت۲۰۴هـ] فِي «مُسْنَدِهِ»[۱]، قَالَ: حَدَّثَنَا هَمَّامٌ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَيْدَةَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ الرَّبِيعِ الْعَدَوِيِّ، قَالَ: لَقِينَا عُمَرَ، فَقُلْنَا لَهُ: إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو حَدَّثَنَا بِكَذَا وَكَذَا، فَقَالَ عُمَرُ: «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُ»، قَالَهَا ثَلَاثًا، ثُمَّ نُودِيَ بِالصَّلَاةِ جَامِعَةٌ، فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ النَّاسُ فَخَطَبَهُمْ عُمَرُ، فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ:
«لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ».
ترجمه:
ابو داوود طیالسی [د.۲۰۴ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: همّام ما را حدیث کرد، از قتادة، از عبد الله بن بُریدة، از سلیمان بن ربیع عَدَوی که گفت: با عمر دیدار کردیم، پس به او گفتیم که عبد الله بن عمرو به ما این طور گفت، پس عمر گفت: عبد الله بن عمرو به چیزی که میگوید داناتر است، سه بار این را گفت، سپس برای نماز ندا داده شد، پس مردم نزد او گرد آمدند، پس عمر برایشان خطبه خواند، پس گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید:
«همواره شماری از امّتم بر حق خواهند بود تا آن گاه که امر خداوند عزّ و جلّ بیاید».
ملاحظه
قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: لَعَلَّ هَذَا كَانَ الْحَدِيثَ، حَتَّى ظَهَرَ أَهْلُ الشَّامِ فَزَادُوا عَلَيْهِ: «ظَاهِرِينَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ»، أَوْ «ظَاهِرِينَ عَلَى النَّاسِ»، وَلَوْ كَانَ ذَلِكَ مِنْهُ لَكَانَ مَعْنَاهُ مَا قُلْنَا مِنْ ظُهُورِهِمْ بِالْحُجَّةِ، وَأَمَّا حَدِيثُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو فَقَدْ حَذَفَهُ أَبُو دَاوُدَ اخْتِصَارًا، وَذَكَرَهُ غَيْرُهُ:
ترجمه:
منصور حفظه الله تعالی فرمود: شاید حدیث همین بود تا آن گاه که اهل شام چیره شدند، پس بر آن افزودند: «بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود» یا «بر مردم چیره خواهند بود» و اگر این از حدیث بوده باشد نیز معنای آن چیزی است که گفتیم مبنی بر چیرگی آنان با حجّت و امّا سخن عبد الله بن عمرو را ابو داوود برای اختصار حذف کرده است و دیگران آن را ذکر کردهاند:
شاهد ۱
رَوَى الْبَيْهَقِيُّ [ت۴۵۸هـ] فِي «الْبَعْثِ وَالنُّشُورِ»[۲]، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُقْرِئُ، أَخْبَرَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ يَعْقُوبَ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَرْزُوقٍ، أَخْبَرَنَا هَمَّامٌ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَيْدَةَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ الرَّبِيعِ الْعَدَوِيِّ، قَالَ: خَرَجْتُ مِنَ الْبَصْرَةِ فِي رِجَالٍ نُسَّاكٍ، فَقَدِمْنَا مَكَّةَ، فَلَقِينَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو، فَقَالَ: «يُوشِكُ بَنُو قَنْطُورَاءَ بْنِ كَرْكَرَ أَنْ يَسُوقُوا أَهْلَ خُرَاسَانَ وَأَهْلَ سَجِسْتَانَ سَوْقًا عَنِيفًا، ثُمَّ يَرْبِطُوا خُيُولَهُمْ بِنَخْلِ شَطِّ دِجْلَةَ»، ثُمَّ قَالَ: «كَمْ بُعْدُ الْأُبُلَّةِ مِنَ الْبَصْرَةِ؟» قُلْنَا: أَرْبَعُ فَرَاسِخَ، قَالَ: «فَيَجِيئُونَ فَيَنْزِلُونَ بِهَا، ثُمَّ يَبْعَثُونَ إِلَى أَهْلِ الْبَصْرَةِ: إِمَّا أَنْ تُخْلُوا لَنَا أَرْضَكُمْ، وَإِمَّا أَنْ نَسِيرَ إِلَيْكُمْ، فَيَتَفَرَّقُونَ عَلَى ثَلَاثِ فِرَقٍ: فَأَمَّا فِرْقَةٌ فَيَلْحَقُونَ بِالْبَادِيَةِ، وَأَمَّا فِرْقَةٌ فَيَلْحَقُونَ بِالْكُوفَةِ، وَأَمَّا فِرْقَةٌ فَيَلْحَقُونَ بِهِمْ»، قَالَ: «ثُمَّ يَمْكُثُونَ سَنَةً، فَيَبْعَثُونَ إِلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ: إِمَّا أَنْ تُخْلُوا لَنَا أَرْضَكُمْ، وَإِمَّا أَنْ نَسِيرَ إِلَيْكُمْ»، قَالَ: «فَيَتَفَرَّقُونَ عَلَى ثَلَاثِ فِرَقٍ: فَتَلْحَقُ فِرْقَةٌ بِالشَّامِ، وَفِرْقَةٌ تَلْحَقُ بِالْبَادِيَةِ، وَفِرْقَةٌ تَلْحَقُ بِهِمْ». قَالَ: فَقَدِمْنَا عَلَى عُمَرَ، فَحَدَّثْنَاهُ بِمَا سَمِعْنَا مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، فَقَالَ: «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُ»، ثُمَّ نُودِيَ فِي النَّاسِ إِنَّ الصَّلَاةَ جَامِعَةٌ، قَالَ: فَخَطَبَ عُمَرُ النَّاسَ، فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ»، قَالَ: قُلْنَا: هَذَا خِلَافُ حَدِيثِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: فَلَقِينَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو فَحَدَّثْنَاهُ بِمَا قَالَ عُمَرُ، فَقَالَ: «نَعَمْ، إِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ جَاءَ مَا حَدَّثْتُكُمْ بِهِ»، قَالَ: فَقُلْنَا: مَا نَرَاكَ إِلَّا قَدْ صَدَقْتَ.
ترجمه:
بیهقی [د.۴۵۸ق] در کتاب «البعث و النشور» روایت کرده، گفته است: ابو الحسن علیّ بن محمّد مقرئ ما را خبر داد، (گفت:) حسن بن محمّد بن اسحاق ما را خبر داد، (گفت:) یوسف بن یعقوب ما را حدیث کرد، (گفت:) عمرو بن مرزوق ما را حدیث کرد، (گفت:) همّام ما را خبر داد، از قتادة، از عبد الله بن بُریدة، از سلیمان بن ربیع عَدَوی که گفت: با مردانی که عازم حج بودند از بصره بیرون آمدیم، پس به مکه رسیدیم، پس با عبد الله بن عمرو دیدار کردیم، پس به ما گفت: به زودی بنی قنطوراء بن کرکر (یعنی مغولان) اهل خراسان و اهل سجستان را با خشونت خواهند راند، سپس اسبان خود را به نخلهای ساحل دجله خواهند بست، سپس گفت: میان اُبلّه و بصره چقدر فاصله است؟ گفتیم: چهار فرسخ، گفت: آنان خواهند آمد و در آن منزل خواهند کرد، سپس برای اهل بصره پیغام خواهند فرستاد که یا شهرتان را برای ما خالی کنید یا ما به سراغتان خواهیم آمد، پس آنان (یعنی اهل بصره) سه دسته خواهند شد: دستهای به بیابان خواهند رفت و دستهای به کوفه و دستهای هم به آنان (یعنی مغولان) ملحق خواهند شد، سپس (مغولان) یک سال درنگ خواهند کرد و پس از آن برای اهل کوفه پیغام خواهند فرستاد که یا شهرتان را برای ما خالی کنید یا ما به سراغتان خواهیم آمد، پس آنان (یعنی اهل کوفه) سه دسته خواهند شد: دستهای به شام خواهند رفت و دستهای به بیابان و دستهای هم به آنان (یعنی مغولان) ملحق خواهند شد. (سلیمان بن ربیع) گفت: پس ما به نزد عمر آمدیم و چیزی که از عبد الله بن عمرو شنیدیم را به او گفتیم، پس او گفت: عبد الله بن عمرو به چیزی که میگوید داناتر است، سپس میان مردم برای نماز ندا داده شد، پس عمر برای مردم خطبه خواند، پس گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «همواره شماری از امّتم بر حق خواهند بود تا آن گاه که امر خداوند بیاید»، گفتیم: این بر خلاف حدیث عبد الله بن عمرو است، پس به دیدار عبد الله بن عمرو آمدیم و چیزی که عمر به ما گفت را به او گفتیم، پس گفت: آری، هرگاه امر خداوند بیاید چیزی که به شما گفتم روی خواهد داد، پس گفتیم: جز این نمیپنداریم که راست گفتهای.
ملاحظه
قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: قَتَادَةُ مُدَلِّسٌ وَقَدْ عَنْعَنَ، لَكِنَّهُ صَرَّحَ بِالسَّمَاعِ فِي رِوَايَةِ ابْنِ حَمَّادٍ، قَالَ: «قَالَ ابْنُ عَيَّاشٍ: حَدَّثَنَا نَافِعٌ، وَسَعِيدُ بْنُ أَبِي عَرُوبَةَ، جَمِيعًا عَنْ قَتَادَةَ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَيْدَةَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ رَبِيعَةَ مِنْ نُسَّاكِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ»[۳]، كَذَلِكَ سَمَّاهُ، وَتَابَعَهُ حُسَيْنُ بْنُ ذَكْوَانَ الْمُعَلِّمُ قَالَ: «حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَيْدَةَ الْأَسْلَمِيُّ أَنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ رَبِيعَةَ الْعَنَزِيَّ حَدَّثَهُ»[۴]، كَذَلِكَ سَمَّاهُ، وَسُلَيْمَانُ هَذَا لَمْ يَرْوِ عَنْهُ إِلَّا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُرَيْدَةَ، وَلَكِنْ يَظْهَرُ مِنْ قَوْلِ الْبُخَارِيِّ وَأَبِي حَاتَمٍ أَنَّهُ كَانَ مَعْرُوفًا، فَقَدْ قَالَا: «يُقَالُ: سُلَيْمَانُ بْنُ الرَّبِيعِ، وَحُجَيْرُ بْنُ الرَّبِيعِ، وَحُرَيْثُ بْنُ الرَّبِيعِ إِخْوَةٌ»[۵]، وَقَالَ ابْنُ حِبَّانَ: «هُمْ إِخْوَةٌ أَرْبَعَةٌ: حُجَيْرٌ وَحُرَيْثٌ وَيَعْقُوبُ وَسُلَيْمَانُ بَنُو الرَّبِيعِ»[۶]، وَذَكَرَهُ فِي الثِّقَاتِ[۷]، وَلَمْ يَنْفَرِدْ بِهَذِهِ الرِّوَايَةِ، بَلْ تَابَعَهُ أَبُو الْأَسْوَدِ الدِّيلِيِّ:
ترجمه:
منصور حفظه الله تعالی فرمود: قتادة اهل تدلیس است و (در اینجا) عنعنه کرده (یعنی با کلمهی «عن» روایت کرده که صراحتی در شنیدن حدیث ندارد)، ولی در روایت ابن حمّاد تصریح به شنیدن کرده است؛ (ابن حمّاد) گفته: «ابن عیّاش گفته است: نافع و سعید بن ابی عروبة هر دو ما را حدیث کردند، از قتادة که گفت: عبد الله بن بُریدة ما را حدیث کرد، از سلیمان بن ربیعة یکی از حجّاج اهل بصره»، این طور او را نام برده و حسین بن ذکوان معلّم با او همراهی کرده، گفته است: «عبید الله بن بُریدة اسلمی ما را حدیث کرد که سلیمان بن ربیعة عَنَزی او را حدیث کرد»، این طور او را نام برده و از این سلیمان تنها عبد الله بن بُریدة روایت کرده، ولی از سخن بخاری و ابو حاتم آشکار میشود که او شخص شناختهشدهای بوده است؛ چراکه آن دو گفتهاند: «میگویند: سلیمان بن ربیع و حُجیر بن ربیع و حُریث بن ربیع برادر بودند» و ابن حبان گفته است: «آنان چهار برادر بودند: حُجیر، حُریث، یعقوب و سلیمان پسران ربیع» و او را در میان ثقات یاد کرده و (با این حال،) او در روایت این حدیث تنها نیست، بلکه ابو الأسود دؤلی با او همراهی کرده است:
شاهد ۲
رَوَى الطَّبَرِيُّ [ت۳۱۰هـ] فِي «تَهْذِيبِ الْآثَارِ» [۸]، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، وَقَتَادَةُ بْنُ سَعْدِ بْنِ قَتَادَةَ السَّدُوسِيُّ، قَالَا: حَدَّثَنَا مُعَاذُ بْنُ هِشَامٍ، حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ قَتَادَةَ، عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ الدِّيلِيِّ، قَالَ: انْطَلَقْتُ أَنَا وَزُرْعَةُ بْنُ ضَمْرَةَ مَعَ الْأَشْعَرِيِّ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، فَلَقِينَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو، فَجَلَسْتُ عَنْ يَمِينِهِ وَجَلَسَ زُرْعَةُ عَنْ يَسَارِهِ، فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو: «يُوشِكُ أَلَّا يَبْقَى فِي أَرْضِ الْعَجَمِ مِنَ الْعَرَبِ إِلَّا قَتِيلٌ أَوْ أَسِيرٌ يُحْكَمُ فِي دَمِهِ»، فَقَالَ لَهُ زُرْعَةُ بْنُ ضَمْرَةَ: «أَيَظْهَرُ الْمُشْرِكُونَ عَلَى أَهْلِ الْإِسْلَامِ؟!» قَالَ: «مَنْ أَنْتَ؟» قَالَ: «أَنَا مِنْ بَنِي عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ»، قَالَ: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَتَدَافَعَ مَنَاكِبُ نِسَاءِ بَنِي عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ عَلَى ذِي الْخَلَصَةِ، وَثَنٍ كَانَ يُسَمَّى فِي الْجَاهِلِيَّةِ». فَذَكَرْنَا لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَوْلَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ ثَلَاثَ مِرَارٍ: «عَبْدُ اللَّهِ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُ»، قَالَ: فَخَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يَوْمَ جُمُعَةٍ، فَقَالَ: إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَقُولُ: «لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ مَنْصُورَةً حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ». قَالَ: فَذَكَرْنَا لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو قَوْلَ عُمَرَ، فَقَالَ: «صَدَقَ نَبِيُّ اللَّهِ، إِذَا جَاءَ ذَاكَ كَانَ الَّذِي قُلْتُ».
ترجمه:
طبری [د.۳۱۰ق] در کتاب «تهذیب الآثار» روایت کرده، گفته است: محمّد بن بشّار و قتادة بن سعد بن قتادة سدوسی ما را حدیث کردند، گفتند: معاذ بن هشام ما را حدیث کرد، (گفت:) پدرم من را حدیث کرد، از قتادة، از ابو الأسود دؤلی که گفت: من و زُرعة بن ضَمرة به همراه اشعری به سوی عمر بن خطاب رفتیم، پس با عبد الله بن عمرو برخورد کردیم، پس من در طرف راست او نشستم و زرعه در طرف چپ او نشست، پس عبد الله بن عمرو گفت: به زودی در سرزمین عجم از عرب جز کشته یا اسیری که دربارهی جانش تصمیم گرفته میشود باقی نخواهد ماند، پس زُرعة بن ضَمرة به او گفت: یعنی مشرکان بر اهل اسلام چیره خواهند شد؟! گفت: تو که هستی؟ گفت: من از بنی عامر بن صعصعة هستم، گفت: قیامت بر پا نمیشود تا آن گاه که زنان بنی عامر بن صعصعة نزد ذی الخلصة -بتی که در جاهلیّت بود- به یکدیگر شانه زنند، پس سخن عبد الله بن عمرو را به عمر بن خطاب گفتیم، پس عمر بن خطاب سه بار گفت: عبد الله به چیزی که میگوید داناتر است، سپس عمر بن خطاب در روز جمعه خطبه خواند و گفت: هرآینه پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرمود: «همواره شماری از امّتم پیروزمندانه بر حق خواهند بود تا آن گاه که امر خداوند بیاید»، پس سخن عمر را به عبد الله بن عمرو گفتیم، پس گفت: پیامبر خداوند راست فرموده است. هرگاه آن بیاید، چیزی که به شما گفتم روی خواهد داد.
ملاحظه
قَالَ الْمَنْصُورُ حَفِظَهُ اللَّهُ تَعَالَى: كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو يُحَدِّثُ عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مَا لَمْ يَسْمَعْهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَالْمَقْصُودُ مِنْ «أَمْرِ اللَّهِ» فِي الْحَدِيثِ يَوْمُ الْقِيَامَةِ، وَالْمُسْتَفَادُ مِنْ رِوَايَةِ سُلَيْمَانَ بْنِ الرَّبِيعِ الْعَدَوِيِّ أَنَّهُ أَيْضًا كَانَ مَعَ أَبِي الْأَسْوَدِ الدِّيلِيِّ وَزُرْعَةِ بْنِ ضَمْرَةَ وَالْأَشْعَرِيِّ حِينَ لَقَوْا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرٍو، فَلَمْ يَذْكُرْهُ أَبُو الْأَسْوَدِ لِنِسْيَانٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ، إِنْ لَمْ يَكُنِ الْأَشْعَرِيُّ تَصْحِيفًا لِاسْمِهِ، كَمَا قَالَ سُلَيْمَانُ: «خَرَجْتُ مِنَ الْبَصْرَةِ فِي رِجَالٍ نُسَّاكٍ»، وَكَانَ أَبُو الْأَسْوَدِ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ.
ترجمه:
منصور حفظه الله تعالی فرمود: عبد الله بن عمرو چیزهایی را از بنی اسرائیل حدیث میکرد که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نشنیده بود و مقصود از «امر خداوند» در حدیث، روز قیامت است و از روایت سلیمان بن ربیع عدوی دانسته میشود که او نیز به همراه ابو الأسود دؤلی و زرعة بن ضمرة و اشعری بوده است هنگامی که با عبد الله بن عمرو دیدار کردهاند، پس ابو الأسود به خاطر فراموشی یا چیزی دیگر او را یاد نکرده است، اگر اشعری تصحیف نام او نبوده باشد؛ چنانکه سلیمان گفته است: «با مردانی که عازم حج بودند از بصره بیرون آمدیم» و ابو الأسود نیز از اهل بصره بوده است[۹].