سه شنبه ۱۸ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۲۸ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 پرسش جدید: آیا فیبروز ابرو برای کسانی که ابروهایشان از لحاظ شکل ظاهری دچار مشکل شده و مجبورند دائماً از مداد ابرو استفاده کنند که مضر است و باعث ریزش ابرو می‌شود، از نظر شرعی اشکال دارد؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. نکته‌ی جدید: نکته‌ی «عید منتظران» نوشته‌ی «حسنا منتظر المهدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
تکبّر اهل قدرت و ثروت

تنها کسانی موفق به شناخت حق و التزام به آن می‌شوند که خود را به آن نیازمند بدانند و دست از تکبّر در برابر آن به سبب داشته‌های خود در دنیا بردارند؛ چراکه بر خلاف آنچه ممکن است به نظر بیاید، هر چه داشته‌های آنان در دنیا بیشتر باشد، نیاز آنان به شناخت حق و التزام به آن بیشتر است و طبعاً هر چه نیاز آنان به آن بیشتر باشد، لازم است که تواضع و طلب آنان برای آن بیشتر باشد. [بازگشت به اسلام، ص۸۹]

خرافه‌گرایی در مسلمانان اهل تصوّف

بیشتر مسلمانان اهل تصوّف، برای بسیاری از باورهای دینی خود، مبنایی جز ذوق ندارند و دقیقاً به همین دلیل، برای عقل نقش چندانی در شناخت قائل نیستند و مانند سلفیان، آن را حجّت نمی‌دانند و در مذمّت آن، شعرها می‌سرایند... عقل استوارترین مبنای شناخت است و مبانی دیگر سست‌تر از آنند و شهود که مبنای اهل تصوّف برای شناخت حق شمرده می‌شود، اگر به معنای مشاهده‌ی حق در ورای طبیعت باشد، منافی با عقل نیست، بل یکی از ابزارهای عقل است که مانند حسّ بینایی در خدمت آن قرار می‌گیرد و تلاش اهل تصوّف برای متعارض نشان دادن آن با عقل، مانند تلاش اهل حدیث برای متعارض نشان دادن شرع با عقل است که واقعیّت ندارد و توهّمی بیش نیست. مگر آنکه منظور از شهود، ذوق ناقص و متغیّر بشری باشد که به اقتضای نقصان و تغیّرش در ذات خود، می‌تواند با عقل منافات داشته باشد و دقیقاً به همین دلیل، نمی‌تواند معیار شناخت باشد؛ خصوصاً با توجه به اینکه ذوق انسان‌ها هرگاه بنیادی بر عقل آنان نداشته باشد، به تعداد آنان متعدّد است و تبعیّت از آن، فارغ از آنکه مبنایی ندارد، به اختلاف آنان می‌انجامد که مطلوب نیست. بل می‌توان گفت که ذوق با این معنا، همان اهواء نفسانی است که به إحصا در نمی‌آید و از موانع شناخت شمرده می‌شود. [بازگشت به اسلام، ص۸۹-۹۰]

نقش مسلمانان اهل تصوّف در گسترش عقل‌گریزی

اهل تصوّف مسلمان در کنار اهل حدیث مسلمان، نقش برجسته‌ای در گسترش عقل‌گریزی میان مسلمانان داشته‌اند؛ با این تفاوت که اهل حدیث مسلمان، مروّج دین‌داری خبرگرایانه بوده‌اند و اهل تصوّف مسلمان، مروّج دین‌داری شاعرانه! در حالی که شعر به مراتب بی‌اعتبارتر از خبر ظنّی است؛ بل بیشتر آن چیزی جز مغالطه و بازی با الفاظ نیست که به سبب آهنگ خود، عقل را ساکت می‌سازد، بی‌آنکه قانع سازد؛ زیرا روشن است که هر سخن موزونی، درست نیست و حق را نمی‌توان با امثال این مزخرفات شناخت؛ چنانکه خداوند این قبیل سخنان آراسته و نادرست را «زخرف القول» نامیده و پرداخته‌ی شیاطین برای فریب یکدیگر در راستای دشمنی با پیامبران شمرده و فرموده است: ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ؛ «و بدین سان برای هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که برخی‌شان سخنان آراسته را به برخی دیگر می‌رسانند برای فریب، در حالی که اگر پروردگارت می‌خواست این کار را نمی‌کردند، پس آنان را با آنچه می‌بافند واگذار»! بل این قبیل زبان‌بازی‌های فریبنده را «لهو الحدیث» نامیده و موجب گمراهی نادانسته از راه خدا و استهزاء آن شمرده و فرموده است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ؛ «و از مردم کسانی هستند که سخن بیهوده را بر می‌گزینند تا نادانسته از راه خدا گمراه سازند و آن را به سخره بگیرند؛ آنان را عذابی خوارساز خواهد بود»! [بازگشت به اسلام، ص۹۲]

نقش مسلمانان اهل تصوّف در گسترش عقل‌گریزی

گزاف نیست که گفته شود، شاعران مانند ساحران، رقیبان پیامبرانند و دانسته یا نادانسته، به معارضه‌ی با آنان برخاسته‌اند؛ چراکه با کلمات شیرین و آهنگین خود، خواسته یا ناخواسته تعلیم مردمان را بر عهده گرفته‌اند، در حالی که تعلیم مردمان شأن آنان نیست، بلکه شأن پیامبران است و شاعران حق ندارند که تعالیم آنان را با اوهام خود بپوشانند... شاعران، آموزه‌هایی نادرست را در پوشش عباراتی موزون و دلپسند، به ذهن مسلمانان تزریق می‌کنند و با نیروی لفّاظی و طنّازی خود، اوهامی بی‌پایه و سخیف را به عنوان نکاتی حکیمانه و ظریف، به آنان می‌قبولانند، در حالی که اصل گفتارشان، هرگاه به نثر درآید و از آرایه‌های رنگارنگ برهنه گردد، به هذیانی بیش نمی‌ماند که معنایی برای آن نیست! از این رو، مسلمانانی که حاضر به ترک عقل نیستند و در عین حال، شعر را دوست می‌دارند و برای شاعران تعصّب می‌ورزند، ناگزیر به تأویل اشعار آنان می‌پردازند و برای سخیف‌ترین سروده‌های آنان، مفاهیمی معقول و قابل قبول می‌بافند! [بازگشت به اسلام، ص۹۳]

خرافه‌گرایی در مسلمانان اهل تشیّع

بیشتر اهل تصوّف، خصوصاً با بهره‌گیری از حربه‌ی شعر، دوشادوش سلفیان، به جنگ با عقلانیت برخاسته‌اند و زمینه‌ی خرافه‌گرایی و دین‌ورزی خیال‌پردازانه را در میان مسلمانان فراهم ساخته‌اند و تصویری غیر واقعی از اسلام ارائه داده‌اند که سخت گمراه کننده است؛ تا جایی که تأثیر آنان بر بسیاری از گروه‌های اسلامی، مانند زخمی بر پیکر آن‌ها، آشکار است و ردّ پای آنان در بسیاری از مذاهب مسلمانان، قابل پی‌گیری است؛ چنانکه به عنوان نمونه، بسیاری از مسلمانان اهل تشیّع، تحت تأثیر حاکمیّت اهل تصوّف در قرن دهم هجری، با فاصله گرفتن از عقلانیت و واقع‌گرایی اسلامی، عواطف را مبنای دین‌ورزی خویش ساختند و تصاویری خیالی از پیشوایان مسلمان به دست دادند که از حقیقت به دور بود. در واقع آنان که از آغاز، در استقلال از طبقه‌ی حاکم شکل گرفتند و به همین سبب، خلوص بیشتری نسبت به گروه‌های وابسته به طبقه‌ی حاکم پیدا کردند، همواره با پیروی از پیشوایان عقل‌گرای خود به عقل‌گرایی اسلامی زبان‌زد بودند، تا آن‌گاه که گروهی از اهل تصوّف با گرایش‌های شیعی، بر آنان تسلّط یافتند و باورهای صوفیانه‌ی خود را با باورهای عقل‌گرایانه‌ی آنان درآمیختند و بدین سان، تشیّع را به تصوّف آلودند. [بازگشت به اسلام، ص۹۵]

نامه‌ای شگفت از آن جناب در عتاب با کسانی که حقّانیّتش را می‌بینند و به یاری‌اش نمی‌شتابند.

ای مرد‌نمایان نامرد! و ای فرومایگان نازپرورد! ای که اسم شما اسم مردان است و رسم شما رسم نامردان! ای که روی شما روی مسلمانان است و خوی شما خوی نامسلمانان! می‌دانید و کاری نمی‌کنید و می‌توانید و یاری نمی‌کنید. در گفتار رنگینید و در کردار سنگینید. در کار دنیا چُستید و در کار عقبا سستید. اگر تیرید، تیر شکسته‌اید و اگر زنجیرید، زنجیر گسسته‌اید. نه حق را یارید و نه باطل را خارید. آسمان پر ابرید و نمی‌بارید و صاحبان بذرید و نمی‌کارید. که هستید جز رذلان پست و رندان مست؟! بدبخت کسی که دل به شما بست و خوشبخت کسی که از دست شما رست!... آیا به دنیا راضی شدید و سرگرم این بازی شدید؟ در حالی که دنیا، پایگاه غرور است و جایگاه عبور است. پس کور باد آن که حقیقت را ندید و دور باد آن که از حقیقت برید!... وای بر شما و آی از شما! که سینه‌ام را خستید و قلبم را شکستید و دستم را بستید و خشنود هستید. ای داد! چه پاسخ خواهید داد؟! که هدایتم بر شما عیان است، ولی حمایتم بر شما گران است! چه می‌جویید و چه می‌گویید؟ چرا خاموشید؟ مگر مدهوشید؟ آیا گوش ندارید برای شنیدن؟ یا هوش ندارید برای فهمیدن؟ می‌بینید که کتاب خدا مهجور است و خلیفه‌ی خدا مقهور است و دنیا پر از ظلم و جور است؟ یا آن که دیدگانتان کور است؟ [نامه‌ی بیست و چهارم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از همنشین بد برحذر می‌دارد.

از خداوند پروا کن اگر زیرک هستی؛ چراکه جز احمق از او بی‌پروا نیست. دینش را بشناس و بر طبق آن مشی نما تا بر صراط مستقیم رهسپار باشی. زنهار به حریمش نزدیک نشو و از حدودش تجاوز نکن، مبادا تو را معدوم گرداند. هنگامی که باب گناه گشوده می‌شود و بستر آن پهن می‌گردد، او را یاد کن که تو را می‌بیند و از راهی که رفته‌ای بازگرد. چشمانت را بگشای تا ببینی که جای گناه، از چاه مستراح آلوده‌تر است. پس آن را ترک کن و برو و اگر همنشینت گفت: «به کجا می‌روی؟» بگو: «به سوی عافیت»! چه بسیار لذّت کوتاهی که به حسرتی طولانی انجامیده و چه بسیار شهوت گذرایی که نفرتی ابدی در پی داشته است! [نامه‌ی بیست و پنجم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از همنشین بد برحذر می‌دارد.

مبادا از همنشینت شرم کنی که گناهی را وانهی و از پروردگارت شرم نکنی که آن را مرتکب شوی؛ چراکه این حماقت است! آیا خود را به روغن بیالایی و آتش زنی تا همنشینت ببیند و دستک زند؟! آیا خود را در هاویه بیفکنی تا نگوید که ترسید و نتوانست؟! هنگامی که می‌گوید: «بیا تا در کمین فلانی بنشینیم و خونش را بر زمین بریزیم؛ چراکه با من بدی کرده و هنگام انتقام است»، از خداوند بترس و با او همراه نشو؛ مبادا در قتل بی‌گناهی شریک شوی، پس تا ابد ملعون گردی و هنگامی که می‌گوید: «بیا تا زنی را از راه برداریم و با او بیامیزیم؛ چراکه من را مال فراوان و چاقوی برّان است»، از خداوند بترس و با او همراه نشو؛ مبادا فحشا را در زمین بگسترانی، پس بلا را از آسمان فرود آوری و هنگامی که می‌گوید: «بیا تا به خانه‌ی همسایه برآییم و مال او را برداریم؛ چراکه به سفر رفته و دیوار کوتاه است»، از خداوند بترس و با او همراه نشو؛ مبادا شهر را ناامن گردانی و خانه‌ی آباد را ویران نمایی و هنگامی که می‌گوید: «بیا تا شبی بنوشیم و خوش بگذرانیم؛ چراکه نزد من شرابی نیکوست»، از خداوند بترس و با او همراه نشو؛ مبادا نجس گردی و به عربده و شرارت پردازی و هنگامی که می‌گوید: «بیا تا بنگ بسوزانیم و مخدّر استعمال کنیم؛ چراکه سر را سبک می‌‌دارد و غم را از دل می‌زداید»، از خداوند بترس و با او همراه نشو؛ مبادا معتاد گردی و دنیا و آخرت را به دود بفروشی. [نامه‌ی بیست و پنجم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب برای یکی از یارانش که در آن او را پند می‌دهد و از همنشین بد برحذر می‌دارد.

از همنشین بد گریزان باش؛ چراکه تو را بدبخت خواهد کرد. از دهانش آتش می‌جهد و قدم‌هایش به سوی هاویه است. زشتی را می‌آراید و گناه را سهل می‌نماید. از نیکی باز می‌دارد و بر پرهیزکاری می‌خندد. او را از خویش بران، چونانکه سگ ولگرد را می‌رانی. آیا او را وا بگذاری تا تو را بگزد؟! برای خویش همنشین خوبی پیدا کن که تو را به نیکی امر کند و از بدی باز دارد؛ وگرنه بر تنهایی صبر کن؛ چراکه از همنشین بد داشتن بهتر است. خوشا به حال کسی که پند برای او سودمند است؛ چراکه او نجات خواهد یافت، اگرچه از درّه‌ی ژرف آویخته باشد و بدا به حال کسی که از پند رویگردان است؛ چراکه او هلاک خواهد شد، اگرچه بر زمین هموار ایستاده باشد. [نامه‌ی بیست و پنجم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند.

جهان در آتش بلا می‌سوزد و مردم در غفلت خود بازی می‌کنند! می‌گویند: علّت این بیماری همه‌گیر چیست؟! و این خشکسالی و گرمای مهلک؟! و این سیل‌ها و زلزله‌های پی در پی؟! و این تنگدستی و گرانی ارزاق؟! و این ترس و ناآرامی عمومی؟! آیا سهوی از کسی سر زده، یا مکری در کار بوده، یا رویدادی طبیعی است؟! ای جاهلان! آن چیزی است که دست‌های خودتان پیش فرستاده و از باورها و کارهای خودتان نشأت گرفته است! آیا پنداشته‌اید که اگر کافر شوید و به خداوند و خلیفه‌اش در زمین پشت کنید و حاکمانی دیگر اختیار نمایید، به شما آسیبی نخواهد رسید؟! یا پنداشته‌اید که اگر ظلم کنید و خون مردم را به ناحق بریزید و اموال آنان را به باطل بخورید و در رباخواری و شهوت‌رانی غرق شوید و گناه بر گناه بیفزایید، پی‌آمدی نخواهد داشت؟! چنین نیست! می‌بینید که چنین نیست! بلکه کفر شما آتشی خواهد شد و شما را خواهد سوخت و گناهانتان گردبادی و شما را خواهد برد، تا آن گاه که از شما جز اندکی در غارها و شکاف صخره‌ها و جاهای دورافتاده باقی نمانند! [نامه‌ی بیست و ششم]

درباره‌ی اینکه حجّت، کتاب خداوند و خلیفه‌ی او در زمین است، نه رأی و نه روایت.

مردی از اهل حدیث به خدمت منصور رسید و گفت: من خدا را بر پایه‌ی حدیث دین‌داری می‌کنم و برادرم بر پایه‌ی رأی دین‌داری می‌کند! آن جناب فرمود: دینی برای شما دو تن نیست! پس آن مرد شروع به لرزیدن کرد، آن جناب (که چنین دید) فرمود: هر کس خدا را با رأی خود دین‌داری کند، دینی برای او نیست و هر کس او را با روایتی که برایش نقل می‌شود دین‌داری کند، دینی برای او نیست و هر کس او را با شنیدنی از خلیفه‌ی او در زمین دین‌داری کند، هرآینه به راهی راست رهنمون شده است! سپس فرمود: بی‌گمان خداوند را در زمین خلیفه‌ای هست، پس او را بشناس و دامنش را بگیر؛ چراکه او تو را از رأی و روایتت بی‌نیاز می‌کند و جز این نیست که او را با آیتی از جانب خداوند بلندمرتبه می‌شناسی همان گونه که محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را شناختی و ناکام شد هر آن کس که دروغ بست! [فقره‌ی ۲ از گفتار هشتم]

درباره‌ی اینکه حجّت، کتاب خداوند و خلیفه‌ی او در زمین است، نه رأی و نه روایت.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور خطاب به گروهی از اهل حدیث می‌فرماید: همانا دوستداران بنی امیّه حدیث را بر شما خراب کرده‌اند، پس آن را واگذارید و به کتاب خداوند و خلیفه‌اش در میانتان روی آورید؛ چراکه آن دو شما را به راهی راست رهنمون خواهند شد! آگاه باشید که من به شما نمی‌گویم: «کتاب خداوند شما را بس است»، بلکه به شما می‌گویم: «کتاب خداوند و خلیفه‌اش در میانتان شما را بس است»! گفتند: خلیفه‌ی او در میان ما کیست؟! فرمود: مهدی! [فقره‌ی ۳ از گفتار هشتم]

درباره‌ی اینکه حجّت، کتاب خداوند و خلیفه‌ی او در زمین است، نه رأی و نه روایت.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: به منصور گفتم: تو از حدیث باز می‌داری، در حالی که خداوند فرموده است: «ای کسانی که ایمان آوردید! خداوند و پیامبر را اطاعت کنید»، آن جناب فرمود: آیه را کامل کن! گفتم: «و صاحبان امر از شما را»، فرمود: هر کس صاحبان امر از شما را اطاعت کند، پیامبر را اطاعت کرده و هر کس پیامبر را اطاعت کند، خداوند را اطاعت کرده است؛ پس این قوم را چه می‌شود که نزدیک نیست سخنی را دریابند؟! گفتم: صاحبان امر از ما کیانند؟ فرمود: مردانی هستند که خداوند امر این امّت را پس از پیامبر به آنان سپرده است، از خداوند و پیامبر اطاعت می‌کنند! گفتم: آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: از من درباره‌ی کسانی از آنان که درگذشتند نپرسید، ولی درباره‌ی کسی بپرسید که باقی مانده است؛ چراکه باقی مانده‌ی خداوند برای شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید! گفتم: باقی مانده‌ی خداوند کیست؟ فرمود: مهدی، پس چون او را ملاقات کردید بگویید: سلام بر تو ای باقی مانده‌ی خداوند! [فقره‌ی ۴ از گفتار هشتم]

درباره‌ی اینکه حجّت، کتاب خداوند و خلیفه‌ی او در زمین است، نه رأی و نه روایت.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم عبدی صالح (یعنی منصور) می‌فرماید: وضع مردم سامان نمی‌یابد تا آن گاه که از آراء و روایات خود روی بگیرند و به کتاب خداوند و خلیفه‌ی او در میانشان روی آورند و هرآینه زشت‌ترین چیزی که واقع می‌شود آن است که به یکی از شما حق را بگویم پس بگوید: این بر خلاف رأی زید یا بر خلاف روایت عمرو است! سپس آن جناب دست خود را بر روی گفتار خود برگرداند (یعنی از روی ناامیدی یا استبعاد آن را به حرکت درآورد) و فرمود: این راه رشد است، ولی چه کسی این را می‌پذیرد؟! [فقره‌ی ۶ از گفتار هشتم]

درباره‌ی اینکه رأی و روایت، کسی را از خلیفه‌ی خداوند در زمین بی‌نیاز نمی‌کند، اگرچه به او دسترسی نداشته باشد.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: منصور هاشمی خراسانی فرمود: خداوند نه رأیی قرار داده است و نه روایتی، بلکه خلیفه‌ای در زمین قرار داده است تا میان مردم حکم کند! گفتم: با این وصف، اگر کسی به خلیفه‌ی خداوند در زمین دسترسی پیدا نکند، چه چیزی او را از وی بی‌نیاز خواهد کرد؟ فرمود: جز این نیست که خداوند در زمین خلیفه‌ای قرار داده است تا به او دسترسی پیدا شود و هر کس به او دسترسی پیدا نکند مانند کسی است که به عطش دچار آمده و به آب دسترسی پیدا نکرده است؛ آیا می‌پنداری که ریگ و شن او را از آب بی‌نیاز خواهد کرد؟! نه به خدا سوگند، بلکه از عطش خواهد مرد و دو قوچ هم به خاطر او به هم شاخ نخواهند زد! [فقره‌ی ۱ از گفتار نهم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ابو کامل و عفّان ما را حدیث کردند، گفتند: حمّاد بن سلمة ما را حدیث کرد، از قتادة، از مطرّف بن عبد الله بن شِخّیر، از عمران بن حُصین که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: همواره شماری از امّتم بر حق خواهند جنگید و بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود تا آن گاه که آخرینِ آنان با مسیح دجّال بجنگد. منصور حفظه الله تعالی فرمود: شماری که همواره بر حق خواهند بود، امامان هدایت از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند، به دلیل سخن او در حدیث ثقلین که آنان از قرآن جدا نخواهند شد تا آن گاه که در حوض بر او وارد شوند و آخرینِ آنان که با مسیح دجّال می‌جنگد، مهدی است که عیسی بن مریم بر او نازل می‌شود؛ چنانکه در حدیث جابر گذشت. [درس یکم، ص۲۲]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: منصور حفظه الله تعالی فرمود: سخن او که «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود» یعنی با حجّت بر آنان غالب خواهند بود، اگرچه مغلوب زور آنان باشند و دلیل (این تأویل) آن است که اهل حق اکثراً مستضعفین در زمین بوده‌اند و راست نیست اگر گفته شود که آنان همواره بر کسانی که با آنان دشمنی کرده‌اند غالب بوده‌اند، مگر اینکه مقصود غالب بودنشان با حجّت باشد و این مانند سخن خداوند است که فرموده است: «خداوند مقرّر داشته است که من و پیامبرانم حتماً غالب می‌شویم»، با اینکه بسیاری از پیامبرانش به ناحق کشته شدند و سخن او که فرموده است: «پس بی‌گمان حزب خداوند آنان هستند که غالبند»، با اینکه گاهی در دنیا مغلوب بوده‌اند؛ چنانکه نوح علیه السلام فرمود: «من مغلوب هستم، پس انتقام بگیر» و بر این حمل شده سخن خداوند که فرموده است: «خداوند هیچ گاه برای کافران سلطه‌ای بر مؤمنان قرار نخواهد داد» و بعید نیست که عبارت «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود»، غلط یا تحریفی از جانب راویان باشد؛ چراکه در برخی روایات آمده است: «بر حق استوار خواهند بود» و نیامده است: «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود» و در برخی روایات آمده است که آنان «بر حق جهاد -یا جنگ- خواهند کرد» و نیامده است که آنان همیشه چیره خواهند بود و در برخی روایات تنها آمده است که آنان «بر حق خواهند بود» و این قدر متیقّنی است که با لفظ یا معنا در همه‌ی روایات وارد شده است. [درس یکم، ص۲۲]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: ابو داوود طیالسی [د.۲۰۴ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: همّام ما را حدیث کرد، از قتادة، از عبد الله بن بُریدة، از سلیمان بن ربیع عَدَوی که گفت: با عمر دیدار کردیم، پس به او گفتیم که عبد الله بن عمرو به ما این طور گفت، پس عمر گفت: عبد الله بن عمرو به چیزی که می‌گوید داناتر است، سه بار این را گفت، سپس برای نماز ندا داده شد، پس مردم نزد او گرد آمدند، پس عمر برایشان خطبه خواند، پس گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: همواره شماری از امّتم بر حق خواهند بود تا آن گاه که امر خداوند عزّ و جلّ بیاید. منصور حفظه الله تعالی فرمود: شاید حدیث همین بود تا آن گاه که اهل شام چیره شدند، پس بر آن افزودند: «بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود» یا «بر مردم چیره خواهند بود» و اگر این از حدیث بوده باشد نیز معنای آن چیزی است که گفتیم مبنی بر چیرگی آنان با حجّت و امّا سخن عبد الله بن عمرو را ابو داوود برای اختصار حذف کرده است و دیگران آن را ذکر کرده‌اند. [درس یکم، ص۲۴]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: منصور حفظه الله تعالی فرمود: ... عبد الله بن عمرو بن عاص مردم را به چیزهایی حدیث می‌کرد که نمی‌شناختند؛ پس شایسته است که از هر چه او به تنهایی روایت کرده است اعراض شود، خصوصاً هرگاه آن را به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت نداده باشد و سخن او که قیامت بر بدترینِ مردم بر پا می‌شود، از چیزهایی نیست که تنها او گفته است و «جنگیدن برای امر خداوند» در حدیث پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، جنگیدن برای آن است که امر تنها برای خداوند باشد و این گونه نخواهد بود مگر هنگامی که امیر، خلیفه‌ی او در زمین باشد، نه سایر مردم و گروه حق را نمی‌یابی مگر در حال جنگ یا آمادگی برای جنگ و هر کس در حال جنگ یا آمادگی برای جنگ نباشد، از آنان نیست و کسی که برای جنگ آماده می‌شود، مانند کسی است که می‌جنگد. [درس یکم، ص۲۵]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] در «مسند» خود روایت کرده، ... از معاویة بن قُرّة، از پدرش، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمود: هرگاه اهل شام فاسد شوند، خیری در شما نیست و همواره شماری از امّتم منصور خواهند بود، کسی که آنان را یاری نکند به آنان زیانی نخواهد رساند، تا آن گاه که قیامت بر پا شود. منصور حفظه الله تعالی فرمود: این سخن که «هرگاه اهل شام فاسد شوند، خیری در شما نیست»، زیادتی است که ابن جعد آن را ذکر نکرده و همین طور سعید بن منصور و ابن ماجه و آن زیادتی نادرست است؛ چراکه اهل شام در زمان معاویة فاسد شدند، در حالی که همه‌ی خیر در مدینه و کوفه بود به خاطر وجود علی و پیروانش در آن دو، بل آن در تناقض با حدیث است؛ چراکه بقاء طائفه‌ی منصوره در امّت تا روز قیامت، به معنای بقاء خیر در آنان است، اگرچه همه‌ی اهل زمین فاسد شوند و خداوند می‌داند که چه کسی آن را به حدیث افزوده؛ چراکه بزار گفته است: «کسی را نمی‌شناسیم که این حدیث را با این لفظ از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده باشد مگر قرّة بن إیاس» و او مردی است که اکثر (اهل علم) او را از صحابه دانسته‌اند... ولی شعبة گفته است: «به معاویة بن قرّة گفتم: آیا پدرت با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مصاحبت کرد؟ گفت: نه، ولی در زمان او شیر می‌دوشید و نگاه می‌داشت»، یعنی پسر کوچکی بود که به اهل خانه‌اش خدمت می‌کرد، پس شاید به خاطر کمی سنّش در حدیث اشتباه کرده باشد. [درس یکم، ص۲۶]

نماز جمعه فریضه‌ای مهم از فرائض اسلام است که خداوند در کتاب خود به آن امر کرده... و آن بنا بر روایات متواتر اسلامی، مشتمل بر دو خطبه و دو رکعت است و خصوصیّت آن که ظاهراً موجب سفارش به آن در کتاب خداوند شده، وجود دو خطبه برای آن است و از این رو، نماز جمعه بدون دو خطبه و تبعاً بدون کسی که دو خطبه را بخواند، منعقد نمی‌شود... همچنانکه این دو خطبه باید مشتمل بر یاد خداوند و صلوات بر پیامبرش و خواندن کتابش و دعوت به سوی خیر و امر به معروف و نهی از منکر باشد تا برای مسلمانان بهتر از لهو و بهتر از تجارت باشد؛ چنانکه خداوند فرموده است: «و چون تجارت یا لهوی را بینند به سوی آن پراکنده شوند و تو را در حالت ایستاده واگذارند، بگو چیزی که نزد خداوند است از لهو و از تجارت بهتر است و خداوند بهترین روزی دهندگان است» و با این وصف، هرگاه دو خطبه مشتمل بر سخنی باطل مانند ستایش طاغوت و دعوت به سوی شر و امر به منکر و نهی از معروف باشد، کفایت نمی‌کند، بلکه حضور نزد آن برای استماعش حرام است؛ چنانکه خداوند فرموده است: «و کسانی که دروغ را شاهد نمی‌شوند و چون بر لغو می‌گذرند با بزرگواری می‌گذرند» و فرموده است: «و کسانی که آنان از لغو رویگردانند»... خصوصاً با توجّه به اینکه اقتداء در نماز به ظالمان و فاسقان جز از باب تقیّه جایز نیست و با این اوصاف، شرکت در نماز جمعه‌ای که با امامت حاکم جائر یا امامی منصوب از جانب او یا امامی فاسق برگزار می‌شود، حرام است. [پرسش و پاسخ ۶۵]

نیمی از خمس برای یتیمان، مسکینان و در راه ماندگان هاشمی است و پرداخت آن به آنان اشکالی ندارد، ولی نیمی دیگر از خمس برای مهدی است و پرداختش به او واجب شمرده می‌شود و با این وصف، کسی که آن را به او نمی‌پردازد گناه‌کار است، اگرچه در زمان غیبت او باشد؛ چراکه غیبت او ناشی از اقدام و تسبیب مردم است و با این وصف، عذری برای آنان در عدم پرداخت خمس به او شمرده نمی‌شود؛ مگر کسانی از آنان که به زمینه‌سازی برای ظهور او قیام کرده‌اند؛ چراکه چنین کسانی در عدم پرداخت خمس به او گناه‌کار نیستند و روایات متواتری که درباره‌ی بخشودگی خمس بر پیروان خلیفه‌ی خداوند رسیده، ناظر به آنان است و آنان کسانی هستند که به زمینه‌ساز ظهور مهدی می‌پیوندند و یاری می‌رسانند، بلکه سهم مهدی از خمس را به او می‌پردازند تا در راه زمینه‌سازی برای ظهور آن حضرت هزینه کند؛ با توجه به اینکه اگر در این زمان به آن حضرت می‌پرداختند نیز مسلماً در راه زمینه‌سازی برای ظهور خود هزینه می‌کرد و با این وصف، بعید نیست که پرداختن خمس به غیر آن بزرگوار، مانند ریختن آن به دریا باشد... حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، از کسی خمس نمی‌طلبد، ولی اگر کسی با خواست خود آن را به او بپردازد، آن را در راه زمینه‌سازی برای ظهور مهدی هزینه می‌کند. [پرسش و پاسخ ۶۱]

علم به آغاز هر ماه با علم به هلال آن حاصل می‌شود و علم به هلال آن به معنای علم به خروج ماه از محاق است که طبیعتاً با دیدن نخستین ظهور آن پس از غیبتش حاصل می‌شود، خواه با چشم مسلّح باشد و خواه با چشم غیر مسلّح؛ چراکه دیدن آن در اسلام طریقیّت دارد، نه موضوعیّت و با این وصف، به هر وسیله‌ای که انجام شود علم‌آور است؛ همچنانکه «صُومُوا لِرُؤْيَتِهِ وَأَفْطِرُوا لِرُؤْيَتِهِ»؛ «با دیدن آن روزه بگیرید و با دیدن آن افطار کنید» در سخن پیامبر و اهل بیتش، مطلق است و به وضوح شامل دیدن آن با چشم مسلّح نیز می‌شود؛ زیرا کسی که با دوربین و تلسکوپ آن را می‌بیند، به هر حال آن را دیده است و بنا بر سخن پیامبر و اهل بیتش، باید با دیدن آن روزه بگیرد و با دیدن آن افطار کند. این نکته‌ی بسیار ساده و روشنی است. از این رو، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی از پرسیدن درباره‌ی آن تعجّب کرده و فرموده است: «أَلَسْتُمْ تَرَوْنَهُ؟!»؛ «آیا نه این است که آن را می‌بینید؟!». [پرسش و پاسخ ۶۶]

وقت افطار، وقت غروب خورشید است که آغاز شب و وقت نماز مغرب است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ؛ «سپس روزه را تا شب کامل کنید» و با این وصف، تأخیر آن تا زوال سرخی مشرق وجهی ندارد، بلکه به برخی غالیان شیعه مانند خطّابیه نسبت داده شده است... و از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرمود: «لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا الْفِطْرَ»؛ «مردم همواره بر خیر هستند تا هنگامی که در افطار تعجیل می‌کنند» و در روایت دیگری آمده است: «عَجِّلُوا الْفِطْرَ فَإِنَّ الْيَهُودَ يُؤَخِّرُونَ»؛ «در افطار تعجیل کنید؛ چراکه یهودیان تأخیر می‌کنند». [پرسش و پاسخ ۶۳]

نذر کردن عبادت است. بنابراین، باید برای خداوند باشد و نذر کردن برای غیر او جایز نیست و منعقد نمی‌شود و مراد از نذر کردن برای خداوند این است که نذر کننده نیّت کند: برای خداوند نذر می‌کنم که اگر فلان حاجت من را برآورده سازد در ماه محرّم هر سال به سوگواران امام حسین طعام بدهم. چنین نذری صحیح است و اشکالی ندارد، ولی اگر نیّت کند: برای امام حسین نذر می‌کنم، نذر او باطل است. به علاوه، بهتر است که نذر کننده برای انجام کارهای بهتر و سودمندتری مانند اطعام فقرا و سرپرستی از یتیمان و کمک به نکاح جوانان و حمایت از زمینه‌سازان ظهور مهدی نذر کند؛ چراکه سوگواران امام حسین، غالباً به طعام او نیازی ندارند و در ایّام سوگواری برای آن حضرت، از ایّام جشن و سرور خود بیشتر می‌خورند و می‌آشامند! [پرسش و پاسخ ۴۴]

کسانی که به درستی راه منصور هاشمی خراسانی پی برده‌اند، باید با ایشان همراه شوند و اگر التفات دارند که کس دیگری با ایشان همراه نیست، همراه شدنشان با ایشان ضروری‌تر است؛ خصوصاً با توجّه به اینکه اگر هر کس همراهی با ایشان را موقوف به همراهی کسی دیگر سازد، هرگز کسی با ایشان همراه نخواهد شد و این بر خلاف مقصود کسانی است که به درستی راه ایشان پی برده‌اند. پس باید بی اعتنا به کسان دیگر، با ایشان همراه شوند و نباید در انتظار آینده بنشینند تا اگر کار ایشان بالا گرفت به سوی ایشان بشتابند و اگر کار ایشان بالا نگرفت به سوی دیگران بروند؛ چراکه این کار، منافی با ایمان آنان به راه ایشان است و از کارهای منافقان شمرده می‌شود؛ همانان که خداوند درباره‌ی آنان فرموده است: «کسانی که برای شما انتظار می‌برند، پس اگر برایتان پیروزی از جانب خداوند حاصل شد می‌گویند آیا ما با شما نبودیم؟! و اگر برای کافران بهره‌ای پدید آمد می‌گویند آیا ما پیرامون شما نبودیم و شما را از مؤمنان باز نداشتیم؟!»... اکنون کسانی هستند که به درستی راه منصور هاشمی خراسانی پی برده‌اند، ولی در همراهی با او تعلّل می‌کنند و در انتظار تغییر شرایطند، در حالی که تغییر شرایط موقوف به همراهی آن‌هاست و بدون همراهی آن‌ها شرایط تغییر نمی‌کند؛ چنانکه خداوند فرموده است: «هرآینه خداوند چیزی که در قومی هست را تغییر نمی‌دهد تا آن گاه که آنان چیزی که در آنان هست را تغییر دهند». پس باید در خیرات از دیگران پیشی بگیرند و به سوی مغفرت با یکدیگر مسابقه بدهند، نه اینکه هر یک در انتظار دیگری بنشینند و کار را بر گردن دیگری بیندازند؛ چنانکه خداوند از آنان چنین خواسته و فرموده است: «به سوی مغفرتی از پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن چون وسعت آسمان و زمین است مسابقه بدهید» و فرموده است: «پس در خیرات از یکدیگر پیشی بگیرید». [نقد و بررسی ۲۳]

به پیرامون خود بنگرید؛ چه بسیار کسانی را می‌بینید که بهترین سال‌های جوانی خود را برای حمایت از بازی‌های سیاسی احمقانه یا ادّعاهای دروغین مالیخولیایی تلف می‌کنند، ولی ساعتی را برای شناخت نهضت عقلانی و قرآنی «بازگشت به اسلام» و حمایت از رهبر عالم و بی‌ادّعای آن اختصاص نمی‌دهند! بار دیگر به پیرامون خود بنگرید؛ چه بسیار کسانی را می‌بینید که اموال هنگفتی را به امید کسب ثواب و خدمت به اسلام، در دریای اوهام و آرزوهای خود می‌ریزند، ولی یک پول سیاه را در راه حمایت از زمینه‌سازی برای تحقّق حاکمیّت مهدی علیه السّلام و پر شدن زمین از عدالت هزینه نمی‌کنند! آنان کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا بر گمراهی است، در حالی که می‌پندارند کار خوبی انجام می‌دهند و آنان بی‌گمان از زیان‌کارترین‌ها هستند؛ چنانکه خداوند از آنان خبر داده و فرموده است: «بگو آیا شما را از زیان‌کارترین‌ها خبر بدهیم؟! آنان کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا بر گمراهی بود در حالی که می‌پنداشتند به درستی عمل می‌کنند». البته شکّی نیست که این دفتر برای ادامه‌ی رسالت عقلی و شرعی خود، به حمایت هیچ کس در جهان جز پروردگارش وابسته نیست و با هر مشقّت و صعوبت متصوّر، به صراط مستقیم خود تا رسیدن به آرمان مقدّسش که ظاهر ساختن مهدی علیه السّلام و رساندن او به حاکمیّت است، ادامه خواهد داد. بگذار کسانی که قدرت و ثروت جهان را در اختیار دارند ولی در راه خداوند هزینه نمی‌کنند، به قدرت و ثروت خود مغرور باشند؛ چراکه ما را به آنان حاجتی نیست و قدرت و ثروتشان در نظرمان از مردار سگ بی‌ارزش‌تر است و عاقبت برای پرهیزکاران خواهد بود، نه برای قدرتمندان و ثروتمندان. [نقد و بررسی ۲۱]

کتاب «بازگشت به اسلام» نوشته‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی دعوت به اسلام خالص و کامل بر کنار از ظنون و اوهام است و در آن چیزی که بر خلاف قرآن کریم و سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و منهج اهل بیت طاهرین و سلف صالحین باشد نیست و چنین کتابی نمی‌تواند به «اسلامی‌ترین نظام جهان» ضربه بزند! با این حساب، اگر شما خیلی برای این نظام دل می‌سوزانید، بهتر است از بازگشت آن به اسلام خالص و کامل و اصلاح اندیشه و روشش بر پایه‌ی یقینیّات و مسلّمات اسلامی استقبال کنید؛ زیرا این نظام حتّی اگر «اسلامی‌ترین نظام جهان» باشد بدون عیب نیست و با این وصف، دوست حقیقی آن عالمی است که عیوب آن را برایش تبیین می‌کند، نه سفیهی که با چاپلوسی و تملّق خود، عیوبش را در نظرش زینت می‌دهد! بی‌گمان بزرگ‌ترین دشمنان این نظام، دوستان جاهل آنند که می‌کوشند هر انتقادی را از آن دشمنی با آن جلوه دهند و ضعفش را قوّت و نقصش را کمال معرّفی کنند و در برابر مصلحان دانا و دلسوزش بایستند! آنان بی‌گمان در ضلالتی آشکارند! [نقد و بررسی ۵]

نظام ایران که خود را «اسلامی» می‌داند و دم از ایستادگی در برابر کافران و حمایت از مستضعفان جهان می‌زند و مدّعی دوستی با اهل بیت است، چه دشمنی با منصور هاشمی خراسانی دارد که برای اقامه‌ی اسلام خالص و کامل و تحقّق حاکمیّت اهل بیت در جهان می‌کوشد و تقلید از کافران را بد می‌داند و مسلمانان را به وحدت دعوت می‌کند؟! آیا این دو با هم در تناقض نیستند؟! تنها جرم منصور هاشمی خراسانی که «دشمنی با نظام اسلامی ایران» تلقّی شده، توجّه دادن به «عدم امکان ولایت مطلقه‌ی فقیه» از لحاظ عقلی و شرعی و سزاوارتر دانستن مهدی به حمایت در مقایسه با مسؤولان این نظام است، در حالی که چنین توجّه دادنی، هرگاه به دور از تعصّب و حسّاسیت‌های سیاسی و امنیّتی و در چهارچوبی علمی و اخلاقی بررسی شود، «دشمنی با نظام اسلامی ایران» تلقّی نمی‌شود، بلکه خالص‌ترین و کامل‌ترین دوستی با آن به شمار می‌رود؛ زیرا بهترین دوست این نظام کسی است که کاستی‌ها و کژی‌های آن را با استناد به کتاب خداوند و سنّت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بیان می‌کند و آن را از روی شفقت و دلسوزی به اصلاح آن‌ها فرا می‌خواند تا با این شیوه، موفقیت در دنیا و سعادت در آخرت را به دست آورد؛ با توجّه به اینکه کاستی‌ها و کژی‌های این نظام، بزرگ‌ترین دشمن آنند و هر انحراف آن از مسیر اسلام خالص و کامل، رخنه‌ای در دیواره‌ی سدّ آن شمرده می‌شود. [نقد و بررسی ۹]

شاید مسؤولان نظام ایران، از قدرت‌های غرب و شرق ترسی نداشته باشند، ولی شایسته است که از کاستی‌ها و کژی‌های خود بترسند و آن‌ها را هر چه زودتر برطرف نمایند؛ چراکه این کاستی‌ها و کژی‌ها، به مراتب از قدرت‌های غرب و شرق خطرناک‌ترند و می‌توانند آسیبی را به این نظام برسانند که از قدرت‌های غرب و شرق ساخته نیست. منظور از کاستی‌ها و کژی‌های این نظام، باورها و رویکردهایی در آن است که با اسلام خالص و کامل سازگار نیست و در میزان قرآن و سنّت نادرست شمرده می‌شود، مانند تأکید بر ولایت مطلقه‌ی فقیه به جای ولایت خلیفه‌ی خداوند در زمین و عدم حمایت عملی و کافی از مهدی برای ظهور و دستیابی به قدرت. روشن است که جلب توجّه این نظام به این کاستی‌ها و کژی‌ها و دعوت آن به اصلاح آن‌ها، از این رو که می‌تواند به تکامل و سعادت مادّی و معنوی آن بینجامد و از انحطاط و تباهی آن در دنیا و آخرت جلوگیری کند، ضربه زدن به آن شمرده نمی‌شود، بلکه خدمت به آن است؛ مگر از زاویه‌ی دید کسانی که از بصیرت کافی برخوردار نیستند و تنها از احساسات و عواطف خود تبعیّت می‌کنند و عینکی سیاه و آلوده بر چشم خود نهاده‌اند و به مبانی و ارزش‌های اسلامی پایبندی ندارند؛ چراکه اینان به بیماری مزمنی در قلب خود مبتلایند و از نفاقی عمیق در ضمیر خود رنج می‌برند؛ چنانکه خداوند درباره‌ی امثال آنان فرموده است: ﴿يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ؛ «هر فریادی را به زیان خود می‌پندارند»، در حالی که چه بسا به سود آنان باشد! پس داستانشان به داستان بیماری می‌ماند که پزشکی حاذق و دلسوز به بالین او آمده و پس از معاینه‌، بیماری او را تشخیص داده و به اطلاع او رسانده و نسخه‌ی لازم را تجویز کرده است، ولی بیمار جاهل به جای تشکّر از پزشک و تلاش برای درمان خود، به جان او افتاده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده که چرا چنین تشخیصی داده و چنین نسخه‌ای تجویز کرده است!! [نقد و بررسی ۹]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۱۸ . آیا منصور هاشمی خراسانی، رهبر ایران را با رهبر داعش مقایسه کرده است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، در فرازی از کتاب «بازگشت به اسلام»، به مناسبت بحث درباره‌ی شناخت امام مهدی علیه السلام، فرموده است: «قدر مسلّم این است که مهدی، ابو بکر بغدادی، یا ایمن ظواهری، یا محمد عمر، یا علی خامنه‌ای، یا امثال آنان نیست»[۲۰]. واضح است که این مقایسه‌ی رهبر ایران با رهبر داعش محسوب نمی‌شود، مگر در یک صفت و آن «مهدی نبودن» است که همه‌ی مردم در آن با هم برابرند! آیا دوستداران متعصّب رهبر ایران معتقدند که او مهدی است، یا کمتر از رهبر داعش مهدی نیست؟!! [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۱۹ . چرا منصور هاشمی خراسانی تنها از نظام ایران انتقاد کرده و از سایر حکومت‌های منطقه و از حکومت‌های غربی انتقاد نکرده است؟

این ادّعا کذب محض است؛ چراکه علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، از همه‌ی حکومت‌ها انتقاد کرده و انتقادش از حکومت‌های غربی و برخی حکومت‌های منطقه، به مراتب شدیدتر است؛ چنانکه به عنوان نمونه، درباره‌ی حکومت سعودی فرموده است: «گروهی از دشمنان اسلام، منافقانی هستند که مسلمان شمرده می‌شوند، در حالی که به آنچه خداوند بر پیامبرش نازل کرده است، کافرند و برای نابودی اسلام و استیلاء کفر بر جهان، با کافران همکاری می‌کنند... بدون شک، در رأس آنان، حاکمان سعودی هستند که آشکارا دست در دست دشمنان اسلام دارند و در دو جبهه‌ی سیاسی و فرهنگی، برای نابودی اسلام کوشش می‌کنند»[۲۱] و درباره‌ی کافران غربی فرموده است: «بیشتر کافران خصوصاً در سرزمین‌های غربی، به سبب دور ماندن از مراکز تمدّن، از لحاظ فرهنگی در وضعیّتی نزدیک به توحّش قرار دارند و از حیث انسانی، رشد کافی نکرده‌اند... تا جایی که امروز فرهنگ حاکم بر جهان کفر، خصوصاً در اروپا و آمریکای شمالی، نمونه‌ی کاملی از یک بربریّت نوین است که بر پایه‌ی غرایز افسارگسیخته‌ی حیوانی و در تضاد با قوانین فطری و انسانی شکل گرفته و با فرهنگ وحشی برخی قبایل بدوی، قابل مقایسه است»[۲۲]. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۰ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف ولایت فقیه است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، ثبوت ولایت معصوم برای غیر معصوم را عقلاً محال می‌داند؛ زیرا اثبات اختیارات معصوم برای کسی که معصوم نیست و خواسته یا ناخواسته به خطا و لغزش دچار می‌شود، قبیح است و به تناقض در امر خداوند می‌انجامد. این سخن حقّی است که تنها علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آن را بیان نکرده است، بلکه بسیاری از عالمان بزرگ و مشهور شیعه نیز آن را بیان کرده‌اند و با این وصف، دشمنی با علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی به خاطر آن، وجهی ندارد.[۲۳] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۱ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف علما و مراجع تقلید است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، خود یکی از علما است و تبعاً نمی‌تواند مخالف علما باشد. او صرفاً با علمای فاسد مخالف است که وابسته و سرسپرده‌ی حاکمانند و برای برخورداری از حمایت‌های مالی آنان، چشم خود را به روی ظلمشان بسته‌اند و بر ضد مردم مظلوم و عالمان مستقلّی که به انتقاد از ظلم می‌پردازند سخن می‌گویند. همچنین، او با تقلید کورکورانه از علما به معنای تقلید از آنان بدون اطلاع از دلایلشان مخالف است؛ چراکه این کار، بر خلاف آموزه‌های اسلام است و بیخ علم و تحقیق را می‌خشکاند.[۲۴] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۲ . چرا هیچ یک از علمای معروف، منصور هاشمی خراسانی را تأیید نکرده است؟

علمای معروف، معصوم نیستند و از این رو، تأیید یا عدم تأییدشان دلیل محسوب نمی‌شود؛ خصوصاً هرگاه تحت نظارت و سیطره‌ی حاکمان ظالم باشند و در صورت تأیید کسی که مخالف آنان است، با مؤاخذه و آزار آنان مواجه شوند؛ چراکه در این صورت، ممکن است عدم تأییدشان، به دلیل ترس از آنان باشد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

یادداشت روز

پرسش:

برخی معتقدند که منصور موعود در روایات اسلامی، اهل یمن است و در آنجا ظهور می‌کند، نه خراسان و یمانی محسوب می‌شود، نه خراسانی. نظر شما در این باره چیست؟

پاسخ:

کسانی که چنین اعتقادی دارند، دو دسته‌اند: دسته‌ای اخباریان بی‌خبر که هر روایت واحد و ضعیفی را بدون توجّه به عدم اعتبار آن در اسلام می‌پذیرند و مبنای عقیده و دین‌ورزی خود قرار می‌دهند و دسته‌ای مدّعیان دروغین یمانی بودن که بدون هیچ دلیلی می‌پندارند که همه‌ی شخصیت‌های موعود در روایات اسلامی -خواه از مشرق باشند و خواه از مغرب و خواه از شمال باشند و خواه از جنوب- آنان هستند و شخصیّت موعودی جز آنان وجود ندارد؛ مانند مدّعی خیره‌سری از اهل عراق که نه در یمن ظهور کرده است و نه در خراسان، ولی از فرط زیاده‌خواهی و جاه‌طلبی هم خود را یمانی می‌پندارد و هم خراسانی؛ چنانکه گویی این اسامی هیچ معنایی ندارند و پیامبر و اهل بیت او با کلمات بازی کرده‌اند و به دنبال ایجاد شبهه و إغراء به جهل بوده‌اند و از این رو، شخصی عراقی را گاه یمانی شمرده‌اند و گاه خراسانی! به راستی که هر دو دسته در گمراهی آشکاری هستند.

با این مقدّمه، توجّه شما را به نکات زیر جلب می‌کنیم:

۱ . روایت رسیده درباره‌ی ظهور منصور در یمن، متواتر نیست تا بتوان به مضمون آن اعتقاد یافت، بل روایتی واحد است و روایت واحد هرگاه توسّط راویان ثقه رسیده باشد، مفید ظنّ است که در اسلام اعتباری ندارد و هرگاه توسّط راویان ثقه نرسیده باشد، افاده‌ی ظن هم نمی‌کند؛ مانند روایت نعمانی در کتاب الغیبة[۱] از مردی به نام محمد بن عبد الله بن معمر طبرانی که خود در وصف او گفته است: «وَكَانَ هَذَا الرَّجُلُ مِنْ مَوَالِي يَزِيدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَمِنَ النُّصَّابِ»؛ «و این مرد از دوستداران یزید بن معاویه و از نواصب بود»،...

↑[۱] . الغيبة للنعماني، ص۴۶