یکی دیگر از گونههای رایج تقلید، پیروی از گفته و کردهی کافران است؛ چراکه بسیاری از مسلمانان، به خاطر ضعف خود و قوّت کافران در قرنهای اخیر، در موضع انفعال قرار گرفتهاند و از آنان پیروی کردهاند؛ به این صورت که یا خواسته و دانسته، خود را شبیه آنان ساختهاند تا به قوّتی که آنان رسیدهاند برسند و یا ناخواسته و نادانسته، از تبلیغات و تلقینات آنان اثر پذیرفتهاند و عقاید و اعمال خود را به عقاید و اعمال آنان آلودهاند... در حالی که بدون شک، قوّت کافران در قرنهای اخیر، از یک سو بر پایهی استثمار ضعفا و غارت سرزمینهاشان ممکن شده و از سوی دیگر، بر پایهی مادّهگرایی و تفریق دین از دنیا شکل گرفته است و با این وصف، اگرچه آنان را در جهاتی مادّی به قوّت رسانده، در جهاتی معنوی ضعیف ساخته است؛ تا جایی که بیشتر آنان، سلامت فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را از دست دادهاند و بنیادهای اخلاق و زیرساختهای فرهنگ را ویران ساختهاند و امکانی برای تکامل انسانی از لحاظ عقلی و ادبی باقی نگذاشتهاند. به علاوه، چندان که به سبب قوّت انحصاری و تکبعدی خود، متکبّر و ازخودراضی شدهاند، مورد نفرت روزافزون ملّتهای مظلوم و مستضعف جهان قرار گرفتهاند و تخم کینه و دشمنی را در سرزمینهای محروم خصوصاً آفریقا و خاور میانه پاشیدهاند. روشن است که این وضعیّت، اگرچه در کوتاهمدت سودهای محدودی را برای افرادی خاص از آنان، پدید میآورد، در بلندمدت زیانهای نامحدودی را متوجّه جامعهی جهانی و از جمله همان افراد میسازد، تا جایی که در یک برآیند کلّی، نمیتوان آن را برای هیچ فردی سودمند دانست. [بازگشت به اسلام، ص۶۳]
تنها مرز معتبر در اسلام، مرز میان مسلمانان و کافران است که دربارهی ایمان به خداوند، مهمترین و بنیادیترین اصل زندگی، تضاد دارند... و روشن است که این مرز، بر خلاف مرزهای دیگر، ساختگی نیست، بلکه با توجّه به تأثیر ذاتی و حقیقی آن بر همهی شؤون زندگی، واقعیّت دارد و از این رو، باید همواره مشخّص باشد و به رسمیّت شناخته شود و نباید با افتادن سایهی اموری اعتباری و غیر واقعی بر آن، رنگ خود را از دست بدهد؛ تا جایی که هیچ چیز در اسلام پس از لزوم دوستی با خداوند، واضحتر از لزوم دشمنی با کافران نیست... و با این وصف، واضح است که پیروی از کافران، جایی در اسلام ندارد و در هیچ زمینهای و با هیچ بهانهای جایز نیست. [بازگشت به اسلام، ص۶۴-۶۵]
در واقع این کافرانند که بایسته است از مسلمانان پیروی کنند... زیرا مشهود است که بیشتر کافران خصوصاً در سرزمینهای غربی، به سبب دور ماندن از مراکز تمدّن، از لحاظ فرهنگی در وضعیّتی نزدیک به توحّش قرار دارند و از حیث انسانی، رشد کافی نکردهاند و با این وصف، به تعلیم و تربیت مسلمانان نیازمندند. همچنانکه پیشتر در حاشیهی جنگهای صلیبی نهگانه، پس از آنکه از اقدام احمقانهی خود به سوزاندن کتابخانههای مسلمانان پشیمان شدند، علوم تجربی و ریاضی آنان را فرا گرفتند و به سرزمینهای تاریک و ویران خود وارد ساختند و مبنای توسعهی صنعتی اروپا قرار دادند. هر چند آنان آن اندازه باهوش نبودند که علوم انسانی مسلمانان را نیز فرا بگیرند و به همین دلیل، فرهنگ آنان متناسب با اقتصادشان پیشرفت نکرد و در همان سطح نازل و ابتدایی، باقی ماند. [بازگشت به اسلام، ص۶۵]
امروز فرهنگ حاکم بر جهان کفر، خصوصاً در اروپا و آمریکای شمالی، نمونهی کاملی از یک بربریّت نوین است که بر پایهی غرایز افسارگسیختهی حیوانی و در تضاد با قوانین فطری و انسانی شکل گرفته و با فرهنگ وحشی برخی قبایل بدوی، قابل مقایسه است. رکن اصلی این فرهنگ، اگر بتوان آن را فرهنگ نامید، لذّتطلبی و اباحهگری است که از تلفیق أشرافیّت رومی با انسانمحوری یونانی پدید آمده و در تضادّ کامل با معنویّت شرقی و عقلانیّت اسلامی است. با این وصف، جای بسی تعجّب و تأسّف است که برخی مسلمانان، سرخورده از فرهنگ آسمانی خود که همهی اسباب لازم برای تکامل آنان را دارد، به پیروی از گروهی اوباش روی آوردهاند که به عنوان مثال، بیعفّتی را حق و بیغیرتی را تکلیف میپندارند و جز بادهنوشی، پایکوبی و برهنگی، فخری ندارند و در حالی که حقوق گرسنگان و آوارگان را نادیده میگیرند، از حقوق روسپیان و همجنسگرایان دفاع میکنند؛ با آنکه قاعدتاً بدویانی مانند اینان، شایسته است تحت تعلیم و تربیت مسلمانان قرار بگیرند تا از حالت حیوانیّت رهایی یابند و آداب زندگی انسانی را فرا بگیرند! [بازگشت به اسلام، ص۶۶]
باید دانست که پیروی مسلمانان از کافران، بیش از آنکه خواسته و دانسته باشد، ناخواسته و نادانسته بوده و در قالب تأثیرپذیری قهری از تبلیغات و تلقینات آنان، انجام گرفته است؛ زیرا در نظام جدید جهانی که مانند شبکهای به هم پیوسته و وابسته شده است، هر گروهی که قدرت و ثروت بیشتری دارد، به طور طبیعی فرهنگ خود را بر گروههای دیگر تحمیل میکند و آنها را خواسته یا ناخواسته به پیروی از خود وا میدارد و از آنجا که در دو قرن اخیر، بیشترین قدرت و ثروت در اختیار کافران غربی بوده، فرهنگ آنان به فرهنگ حاکم بر جهان تبدیل شده و تبعاً بر فرهنگ مسلمانان سایه انداخته است. روشن است که این سیطره، ناشی از برتری فرهنگ کافران بر فرهنگ مسلمانان نبوده، بلکه از برتری سیاسی و اقتصادی آنان نشأت گرفته است و با زوال آن، از بین خواهد رفت. از این رو، برتری سیاسی و اقتصادی مسلمانان، به مثابهی آرمانی دستیافتنی، برای صیانت از فرهنگ اسلامیشان و سپس تحمیل آن بر جهان، یک ضرورت قطعی است که نمیتوان جایگزینی برای آن پیدا کرد. [بازگشت به اسلام، ص۶۷]
آیا میپنداری کسانی که دعوت من را اجابت میکنند و به یاری من میشتابند امیدوارند که به بهرهای در زندگی دنیا دست یابند؟! چنین نیست؛ چراکه آنان میدانند من دنیایی ندارم تا به آنان بدهم و به همراه من جز بیداری شب و دوندگی روز نخواهند داشت، ولی آنان بهشتهایی را میجویند که از زیر آنها نهرها جاری است و از آتشی میگریزند که هیزم آن مردم و سنگ گوگرد است؛ یا میپنداری کسانی که با من میستیزند و به دشمنانم یاری میرسانند امیدوارند که به بهرهای در آخرت دست یابند؟! چنین نیست؛ چراکه آنان میدانند از ارباب دنیا جانبداری میکنند و در خدمت زورمندان و زردارانند و نصیب آنان در آخرت جز آتش نیست. پس مردم را واگذار تا راه خویش را انتخاب کنند؛ چراکه آنان را گزیری از انتخاب نخواهد بود. [نامهی دوم]
ما امروز به راه افتادهایم تا دَین خود به آل محمّد را ادا کنیم و به خدا سوگند در این راه استقامت میورزیم و از ملامت ملامتگری نمیهراسیم. مقصود ما از این حرکت، زمینهسازی برای ظهور مهدی است. مقصود ما ایجاد امکان برای حاکمیّت اوست. پس هر که امروز با ما باشد، فردا نیز در کنار ما خواهد بود و ما فردا در کنار کسی خواهیم بود که امروز به سویش در حرکتیم. پس پیشی بگیرید از یکدیگر -خدا شما را رحمت کند-؛ چراکه بندگان شایستهی خدا هستید؛ همانها که در زمین ضعیف شمرده میشوند و خدا نمیخواهد جز اینکه بر آنان منّت نهد و جهان را میراثشان قرار دهد. پیشی بگیرید از یکدیگر در یاری مردی که شما را به بهترین راهها رهنمون میشود و به بهترین روشها دلالت میکند و به بهترین مقاصد فرا میخواند، بیآنکه از شما مزدی بطلبد یا دربارهی خود ادّعایی بنماید. [نامهی دوم]
بدانید که جهان به پایان خود نزدیک شده و آخر الزّمان فرا رسیده و سپیدهی وعدهها بر دمیده است. اکنون ما و شما در روزگاری زندگی میکنیم که فتنه و آشوب همه جا را فرا گرفته و ظلم و فساد گسترش یافته و شبهه فراوان شده است. شبهه را از آن رو «شبهه» میگویند که انسان را به «اشتباه» میاندازد و حقّ و باطل را به هم «مشتبه» میسازد. بیگمان اگر حق آشکار بود بر کسی پوشیده نمیماند و اگر باطل بیحجاب بود نزد همگان رسوا میشد، امّا واقع آن است که حق در پسِ ابرهای باطل فرو میرود و باطل نقاب حق بر چهره میزند و اینجاست که شناخت آن دو از هم سخت میگردد. شیطان میداند که اگر شما را آشکارا به سوی باطل فرا خواند و به گمراهی فرمان دهد شما دعوتاش را اجابت نمیکنید و از فرمانش سر میپیچید؛ از این رو، شما را از یک سو به حق فرا میخواند و به هدایت فرمان میدهد و از سوی دیگر باطل را در نظر شما حق میآراید و گمراهی را برایتان هدایت جلوه میدهد! اینجاست که شما دعوت او را اجابت و فرمان او را اطاعت میکنید و به شوق حق گرفتار باطل و به نام هدایت دچار گمراهی میشوید! [نامهی سوم]
ای مردمی که در زندگیهایِ خود روزمره شدهاید و به روزمرگیهای خود عادت کردهاید و در عادتهای خود فرو رفتهاید و در فرو رفتگیهای خود محکم گشتهاید و نمیدانید کدام از کدام است! ای برادران و خواهران خفتهی من! به خود آیید و بیدار شوید و برخیزید! به خدا سوگند، شما را از «شناختن» گزیری نیست و کار شما جز با «دانستن» راست نمیآید... برای شناخت حق از باطل به پا خیزید و برای دانستن درست از غلط اهتمام ورزید! و چرا چنین و چنان نکنید؟! در حالی که شناخت حقّ و باطل، قوامِ انسانیّت شما و دانستنِ درست و غلط، مایهی شخصیّت شماست. چگونه نام خود را انسان مینهد کسی که از «معرفت» بیزار است؟! و چرا نام خود را اسب نمینهد کسی که با «علم» بیگانه است؟! داناییِ انسان، پایهی شرفِ او و آگاهی او، مایهی عزّت اوست. مقصودم از آگاهی، ریاضی و هندسه و مانند آن نیست و منظورم از دانایی، فقه و اصول و منطق و فلسفه نیست! اینها همه فضلی است که امروز فتنه شده است و قوام انسانیّت شما به اینها نیست! مقصودم از دانایی، شناختِ حق از باطل و منظورم از آگاهی، تشخیصِ هدایت از گمراهی است. چه بسیار فقیه و فیلسوفی که به دوزخ رفته و چه بسیار دکتر و مهندسی که رستگاری نیافته است؛ چراکه حق را از باطل نشناخته و هدایت را از گمراهی در نیافته است! [نامهی سوم]
هان، ای گروه مردمان! به هر گوشهای مینگرم شما را میبینم که در زندگیهای خود فرو رفتهاید و در خانههای خود پنهان شدهاید! به خود و به یکدیگر مشغول گشتهاید و نمیدانید حق کدام و باطل کدام است! به روزمرگیهای خود معتاد شدهاید و در باتلاق تعلّقها گرفتار آمدهاید! دیگر به شناختنِ حقّ و باطل نمیاندیشید و از دانستنِ درست و غلط سراغ نمیگیرید! حق برای شما با باطل یکسان شده است و درست برای شما با غلط فرقی نمیکند! خود را از این مسائل فارغ کردهاید و سرتان از این موضوعات سرگرم است! کار بیرون، شما را از کار درون باز داشته و جستجوی پول و مدرک، شما را از جستجوی علم و حکمت مشغول کرده است. میگویید: مشکلاتِ زندگی چنین است که ما را از شناختن باز میدارد و گرفتاریهایِ دنیا چنان است که ما را از دانستن مانع میشود! در حالی که آن مشکلاتِ شما، خود برای این است که حقّ و باطل را نمیشناسید! و این گرفتاریهایِ شما، خود برای آن است که درست و غلط را نمیدانید! هیچ مشکلی نیست مگر آنکه از جهلِ شما برخاسته و هیچ گرفتاریای نیست مگر آنکه بیخبریِ شما آن را زاییده است! [نامهی سوم]
به خداوند شکایت میبرم از غربتم و ضعف توانم و ناچیزیام در نظر مردم! کجا هستند برادران من؟ کجا هستند یاران من به سوی خدا؟ کجا هستند کسانی که از اهل و اولاد خود گسستند و از وطن دور شدند؟ کجا هستند مجاهدان در راه خدا و مردان و زنان و کودکان مستضعف؟ کجا هستند کسانی که کسب و کار خود را رها کردند و به درآمدهای خود زیان رساندند و از محافل خود ناپدید شدند بیآنکه از شهرهاشان غایب باشند و با بیگانهای که آنان را در کارشان کمک رساند همپیمان شدند و به آشنایی که آنان را از هدفشان باز دارد پشت کردند و پس از پراکندگی و جدایی در روزگارشان به یکدیگر پیوستند و رشتههای پیوند خود به داشتههای بیارج دنیا را بریدند؟ کجا هستند بندگان خدای رحمان؟ کجا هستند راهبان شب و شیران روز؟ کجا هستند خداییهایی که نه سست شدند و نه کم آوردند تا آن گاه که یاری خدا به آنها رسید؟ کجا هستند کسانی که خدا آنها را دوست میدارد و آنها خدا را دوست میدارند، در راه خدا جهاد میکنند و از ملامت ملامتگری نمیهراسند؟ من را چه میشود، چرا آنها را در پیرامونم نمیبینم؟! آری، آنها به سوی پروردگارشان شتافتند و من را در میان مردمی تنها گذاشتند که نه میدانند و نه فرا میگیرند و نه عقل را به کار میاندازند و نه گوش میسپارند، گمراهی را به هدایت میخرند و آخرت را به دنیا میفروشند، از اسلام به جز نام آن و از قرآن به جز خطّ آن را نمیشناسند! [گفتار بیستم]
پس گویا حق مرده و از یادها رفته و ستم همهی سرزمینها را فرا گرفته است و اهل باطل آشکارند و اهل حق از بیم فرعونها و بزرگانشان پنهانند که مبادا آنها را به فتنه بیندازند و در میان مردم به حکم جاهلیّت حکومت میشود ولی انکار نمیکنند و بر خدا و پیامبرش دروغ میبندند در حالی که آگاهی دارند و در زمین آشکارا فساد میانگیزند و بر آنها رد نمیشود و در ملأ عام فسق ورزیده میشود و از آن نهی نمیشود و به عصبیّت و تقلید افتخار میکنند و دین خدا را به بازی میگیرند و به آیات او استخفاف مینمایند و در دیدگاهها فرو میروند و مسلمانان به مسلمانان خیانت میکنند تا به کافران نزدیک شوند و خیر یکدیگر را نمیخواهند و به معروف امر نمیکنند و از منکر باز نمیدارند، بلکه منکر را معروف میبینند و به آن امر میکنند و معروف را منکر میبینند و از آن باز میدارند و حرام را حلال و حلال را حرام میگردانند و احکام را دگرگون میسازند و حدود را تعطیل مینمایند و دربارهی آنها به اهواء عمل میکنند و رشوت میگیرند و با نرخهای بالا ربا میخورند و به بیت المال مسلمانان دست میبرند و گناهان بزرگ مرتکب میشوند و حیا نمیکنند و نمازها را ضایع و از شهوتها پیروی مینمایند و مال را در میان ثروتمندان خود دست به دست میگردانند و خانههاشان را مانند قصرها قرار میدهند و برجها را با ارتفاع بسیار میسازند و بر سر هر بلندی نشانی به بازی بنا میکنند و دژهای استواری برمیگیرند تا شاید جاودان بمانند! [گفتار بیستم]
آیا کثرت خشکسالیها و زلزلهها را نمیبینند؟! آیا افزایش قیمتها و کاهش داراییها با کساد شدن کسب و کارها و کاستی سود در آنها و کاهش عمرها با مرگهای ناگهانی و کاهش محصولات با کندی رویش کِشت و کاستی برکت میوهها را نمیبینند؟! آیا جنگها را نمیبینند که چگونه بر آنها فرود آمده و امنیت از سرزمینهاشان رخت بربسته است؟! آیا ذلّت و بیچارگی را نمیبینند که چگونه به آنان برخورد کرده است در هر جایی که یافت میشوند؟! آیا کافران را نمیبینند که چگونه در زمینهاشان گردش میکنند و در خانههاشان ساکن میشوند و فرزندانشان را میکشند و به زنانشان تجاوز میکنند؟! ... و هرآینه من چنین ذلّتی را جز ثمرهی حکومتهایی که دستهای مردم آن را نشانده است نمیبینم و <هرآینه آن درختی است که در اصل جهنم میروید؛ ثمرهی آن گویا سرهای شیاطین است> و آنها را به آن راضی میبینم <چه اینکه آنها از آن خورندگانند و شکمهای خود را از آن پر کنندگانند!>. میپندارند که برایشان بر روی آن امنیّتی است و بازگشتشان به سوی فرج خواهد بود <در حالی که برایشان بر روی آن شربتی از آب سوزان است و سپس بازگشتشان به سوی جهنّم خواهد بود!>. نه به خدا سوگند، نه امنیّتی برای آنها هست و نه فرجی تا آن گاه که حکومت را به مهدی برسانند و امنیّت و فرجشان در اوست و او پناهگاه این امّت است! [گفتار بیستم]
نمیبینید آنانی را که شبها از بیم مرگ نمیخوابند و از واهمهی آتش میگریند؟ باور آنان به آخرت چنان است که گویی آن را میبینند. اشتیاقشان به بهشت اشتیاق کسانی است که میان دشتهای سرسبز آن گام مینهند و در کنار جویباران زیبای آن مینشینند و در سایهی درختان پرمیوهاش که همواره برقرار است استراحت میکنند، در حالی که میدانند پس از مرگِ نخستین دیگر نخواهند مرد و در همسایگی خدا جاودان خواهند زیست. هر یک از آنان دل از دنیای دون گسسته و به سرای جاودانگی پیوسته است. وقتی به پیش روی خود مینگرند خانههایی را میبینند که به نور خدا بلندی یافته و پیرامون آن باغهایی است که تا چشم سود میدهد گسترده است؛ بهشتهایی که وسعت آنها چون وسعت آسمانِ پهناور بیکران و شگفتانگیز است. آنان در این هنگام به پشت سر خود که دنیای نازیباست برنمینگرند؛ زیرا آنچه در پیش روی خود میبینند آنان را از پشت سرشان مشغول ساخته است. خداوند جلّ جلاله پرده را از پیش چشمانشان برمیگیرد و آنچه را که برایشان مهیّا ساخته است نشانشان میدهد؛ پس آنان از شوق آن بیقرار میشوند و از بیم نارسیدنش خویشتندار میگردند. آنان در بهشت همسایهی پیامبران و همنشین صدّیقان و شهیدان و صالحان خواهند بود، پس اینان به دیدار آنان میروند و آنان به دیدار اینان میآیند و این از برترین نعمتهای بهشت است. [گفتار بیست و یکم]
اگر نعمتهای بیپایان بهشت را آنگونه که هست میدیدی و از زیباییهای اسرارآمیز آن آگاهی مییافتی، چیزی در چشم تو از دنیا و زینتهای آن بیارزشتر نمیبود. اگر درختان سرسبز بهشت را میدیدی که شاخسارانش در وزش نسیمهایی که از زیر عرش میآیند میلرزد و ریشههایش در تپّههایی که از مُشک و زعفران است فرورفته و در زیر آن چشمههای گلاب جوشان است، همانا نسبت به شهوات دنیا بیرغبت میگشتی و آن را برای اهلش وا میگذاشتی. آیا نمیدانی که بر ساقهی درختان بهشت کهربا آویخته و بوتههای یاس و نیلوفر بنفش پیچیده و آن درختان در میان دشتهایی روییدهاند که از گلهای هزار رنگ و سبزهزاران چشمنواز پوشیده شده است؟ آیا نمیدانی که در میان آن دشتهای خرّم و پیرامون آن درختان پرمیوه، نهرهایی از آب زلال و نهرهایی از شیر تازه و نهرهایی از عسل باصفا و نهرهایی از شراب پاک جاری است؟ و در میان آنها نهری است که به آن تسنیم میگویند و نهر دیگری است که به آن سلسبیل میگویند و طعم آن مزهی زنجبیل است. آیا نمیدانی که از سقف خانههای بهشت و دیوارهی غارهای آن قندیلهای الماس آویزان است و سنگریزههای آن از مروارید و یاقوت و خاشاک آن از عقیق و فیروزه و خاک آن از مشک و زعفران است؟ [گفتار بیست و یکم]
ترجمه: محمّد بن یعقوب کلینی [د.۳۲۹ق] در کتاب «الکافي» روایت کرده، گفته است: علیّ بن محمّد من را حدیث کرد، از سهل بن زياد، از محمّد بن حسن بن شمّون، از عبد الله بن عبد الرّحمن، از عبد الله بن قاسم بطل، از عبد الله بن سنان که گفت: به ابو عبد الله علیه السلام گفتم: «روزی که هر مردمی را با امامشان فرا میخوانیم» (به چه معناست؟) فرمود: یعنی با امامشان که در میانشان است و او قائم اهل زمان خود است. منصور حفظه الله تعالی فرمود: این گونه از علی علیه السلام رسیده و آن تفسیر آیه به این است که همهی مردم با امام حقّ زمانشان فرا خوانده میشوند تا کسانی که به او اقتدا کردهاند از کسانی که به او اقتدا نکردهاند جدا شوند و تفسیر دیگر این است که آیه، امام حق و امام باطل را شامل میشود؛ چنانکه از ابن عبّاس روایت شده است: «یعنی با امام زمانشان که آنان را در دنیا به سوی گمراهی یا هدایت دعوت میکرد؛ چنانکه خداوند بلندمرتبه فرموده است: <و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکردند> و فرموده است: <و آنان را امامانی قرار دادیم که به سوی آتش دعوت میکردند>» و گواه این، سخن خداوند بلندمرتبه است که دربارهی فرعون فرموده است: «در روز قیامت جلودار قوم خویش است، پس آنان را به آتش وارد میکند که بد جایی برای ورود است»؛ زیرا آن دلالت دارد بر اینکه امامان مردم در دنیا، جلودار آنان در روز قیامت هستند، پس آنان را به دوزخ یا بهشت میرسانند و این روایتی دیگر از اهل بیت است. [درس یکم، ص۲۸]
ترجمه: محمّد بن یعقوب کلینی [د.۳۲۹ق] در کتاب «الکافي» روایت کرده، گفته است: ابو علی اشعری من را حدیث کرد، از حسن بن علی کوفی، از عبّاس بن عامر، از ابان بن عثمان، از فُضیل بن یسار، از ابو جعفر (باقر) علیه السلام که فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده: بر نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازهی ولایت ندا داده نشده است، پس مردم چهار تا را گرفتند و این یکی را واگذاشتند یعنی ولایت را. منصور حفظه الله تعالی فرمود: ولایت، شناخت و حمایت کسی است که خداوند کار مسلمانان را به او سپرده و آن برگرفته از سخن خداوند است که فرموده است: «هرآینه ولیّ شما تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانی هستند که نماز را بر پا میدارند و زکات را میپردازند در حالی که رکوع کردهاند و هر کس خداوند و پیامبرش و این مؤمنان را ولیّ خود قرار دهد، هرآینه حزب خداوند پیروز خواهند بود». [درس یکم، ص۲۹]
ترجمه: محمّد بن حسن صفّار [د.۲۹۰ق] در کتاب «بصائر الدرجات» روایت کرده، گفته است: احمد بن محمّد ما را حدیث کرد، از صفوان، از ابن مسکان، از حُجر، از حُمران، از ابو جعفر -یعنی محمّد بن علیّ باقر- علیه السلام که دربارهی سخن خداوند تبارک و تعالی: «و از کسانی که آفریدهایم گروهی هستند که به حق رهبری میکنند و به آن عدالت میورزند» فرمود: آنان امامان هستند. منصور حفظه الله تعالی فرمود: این حدیث صحیحی است؛ چراکه وصف مذکور، مناسب امامان است؛ با توجّه به اینکه رهبری مردم و اجرای عدالت در میان آنان به حق، از شأن آنان است و آیه دلالت دارد بر اینکه امام در کتاب خداوند دارای دو شأن است: یکم هدایت مردم به حق و آن تعلیم قرآن و سنّت به آنان بدون خطایی است؛ چراکه آن به حق نخواهد بود مگر آن گاه که این گونه باشد و دوم عدالت میان مردم به حق و آن حکومت میان آنان بر طبق چیزی است که خداوند نازل کرده است بدون خطایی؛ چراکه آن به حق نخواهد بود مگر آن گاه که این گونه باشد و این دو تحقّق نمییابند مگر در کسی که از اهل بیتی باشد که خداوند هر آلایشی را از آنان زدوده و آنان را کاملاً پاکیزه ساخته است و آیه دلالت دارد بر اینکه زمین از امامی هادی و عادل به حق خالی نمیماند؛ چنانکه عاقلان قوم از قدیم و جدید به آن اعتراف کردهاند. [درس یکم، ص۳۰]
ترجمه: ابن جوزی [د.۵۹۷ق] گفته است: «بیگمان خداوند زمین را از قیامکنندهای به حجّت خالی نمیگذارد که جامع میان علم و عمل و عارف به حق خداوند متعال و ترسان از او باشد و او محور دنیاست و هرگاه بمیرد، خداوند جانشینی برایش قرار میدهد و چه بسا از دنیا نمیرود تا آن گاه که کسی را که شایستهی جانشینی او در هر پیشآمدی است را ببیند و زمین هیچ گاه از چنین کسی خالی نمیشود و او به منزلهی پیامبر در میان امّت است»... سخن او پایان یافت و این همان سخنی است که ما میگوییم و تعجّب از کسانی است که آن را از ما بر نمیتابند، در حالی که آن را در کتاب خداوند مییابند و بسیاری از عالمانشان از قدیم و جدید آن را گفتهاند! پس آیا بر ما جز این عیبی میگیرند که میگوییم آنان از اهل بیت پیامبرمان هستند؟! در حالی که این را بدان سبب نمیگوییم که آنان پدرانمان هستند، بل به سبب فضیلتی میگوییم که برای آنان در قرآن و سنّت مییابیم و فضیلت دیگرانی که با پیامبرمان مصاحبت کردند را انکار نمیکنیم، ولی کسی با اهل بیت پیامبرمان مقایسه نمیشود؛ چنانکه از عبد الله بن عمر روایت شده است که گفت: «ما هرگاه اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را میشمردیم میگفتیم: ابو بکر، عمر و عثمان، پس مردی گفت: ای ابا عبد الرّحمن! پس علی چه؟! گفت: وای بر تو! علی از اهل بیت است، کسی با آنان مقایسه نمیشود» و این سخن مشهوری از احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] است و او امام اهل سنّت است و تشیّع به او نسبت داده نشده است. [درس یکم، ص۳۰]
ترجمه: عبد اللّه بن احمد بن حنبل روایت کرده، گفته است: «از پدرم پرسیدم: افضل مردم پس از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چه کسی بود؟ گفت: ابو بکر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عمر، گفتم: پدر! سپس چه کسی؟ گفت: عثمان، گفتم: پدر! علی چطور؟ گفت: پسرم! علی از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمیشود» و در روایت دیگری آمده است: «گفتم: پدر! در باب تفضیل چه میگویی؟ گفت: در خلافت، ابو بکر و عمر و عثمان، گفتم: پس علی بن ابی طالب چطور؟ گفت: پسرم! علی بن ابی طالب از اهل بیتی است که کسی با آنان مقایسه نمیشود» و این حقیقتی است که هر عالمی آن را میگوید و احمد بن حنبل نیز آن را گفته است، ولی هنگامی که ما آن را میگوییم کسانی که عالم نیستند میگویند: اینها از رافضه هستند! «این گونه خداوند بر دلهای کسانی که عالم نیستند مهر میزند»! [درس یکم، ص۳۰]
علامه منصور هاشمی خراسانی، خود یکی از علمای مسلمان است و تبعاً همان نقشی را برای آنان قائل است که برای خود قائل است و آن زمینهسازی برای اقامهی اسلام خالص و کامل در جهان از طریق ایجاد و حفظ حاکمیّت خلیفهی خداوند در زمین به ترتیبی است که در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» تبیین فرموده است. بنابراین، از نظر ایشان علمای مسلمان موظفاند که به جای دعوت به سوی خود، به سوی خلیفهی خداوند در زمین دعوت کنند و به جای ایجاد و حفظ حاکمیّت خود، به ایجاد و حفظ حاکمیّت او بپردازند؛ چراکه این کار در صورتی که مقدّمات آن توسّط مسلمانان تأمین شود، ممکن است و مقدّمات آن کمابیش مانند مقدّمات ایجاد و حفظ سایر حکومتهاست. به این ترتیب، هر عالم مسلمانی که مسلمانان را به بیعت با مهدی امر و از بیعت با غیر او نهی میکند، وظیفهی اسلامی خود را انجام میدهد و بر مسلمانان واجب است که دعوت او را بپذیرند و او را در این کار یاری کنند، ولی عالمان مسلمانی که مسلمانان را به بیعت با مهدی امر و از بیعت با غیر او نهی نمیکنند، وظیفهی اسلامی خود را انجام نمیدهند و بر مسلمانان واجب است که از آنان بر حذر باشند. [پرسش و پاسخ ۷]
حضرت منصور هاشمی خراسانی، عالمان مسلمان را مراجع تقلید مسلمانان نمیشناسد و معتقد است که عمل به فتاوی آنان بدون علم به ادلّهیشان مجزی نیست؛ همچنانکه در صورت ظنّی بودن ادلّهیشان کفایت نمیکند. بنابراین، مسلمانان موظّفاند که فتاوی عالمان مسلمان را با ادلّهیشان جویا شوند و عالمان مسلمان نیز وظیفه دارند که آنان را از ادلّهی فتاوی خود تفصیلاً آگاهی دهند و مثلاً اعلام نمایند که دلیل فلان فتوای آنان، فلان آیهی قرآن یا فلان حدیث متواتر یا فلان استماع حضوری از خلیفهی خداوند در زمین است و در این صورت، مسلمانان میتوانند به فتاوی آنان عمل کنند؛ چراکه این تقلید از آنان شمرده نمیشود، بلکه تبعیّت از ادلّهی یقینی آنان و در واقع قرآن و سنّت است. اما در صورتی که آنان ادلّهی فتاوی خود را تفصیلاً اعلام نکنند یا ادلّهی فتاوی آنان مفید ظن و از قبیل شهرت یا اجماع یا خبر واحد باشد، عمل به فتاوی آنان مجزی نیست و جستجو برای یافتن ادلّهی یقینی و سپس احتیاط در صورتی که ممکن باشد و سپس توقّف تا زمان دسترسی به خلیفهی خداوند در زمین، واجب است و البته زمینهسازی برای دسترسی به خلیفهی خداوند در زمین، مانند زمینهسازی برای دسترسی به مسجد الحرام برای کسی که حج بر او فرض شده، ضروری است و این حقیقتی است که حضرت منصور هاشمی خراسانی با آواز بلند فریاد میزند، باشد که صاحبان گوشهای شنوا در شرق و غرب جهان بشنوند و پذیرا شوند. [پرسش و پاسخ ۷]
رکود و انحطاط علمی در حوزههای علمیّهی شیعه و خصوصاً ایران، واقعیّتی تلخ و اسفبار است و نتیجهی آن، مرجعیّتِ کمبضاعتترین و وابستهترین روحانیون قم با ملاحظات سیاسی و پر کردن حوزههای علمیّه از اساتید کمسواد و مجیزگو و خانهنشین کردن عالمان مستقل و ژرفاندیش در چهار دههی اخیر است که به نفرت مردم از روحانیّت و گریز آنان از دین و ابتذال فرهنگی شیعه انجامیده و ظهور را برای امام مهدی علیه السلام به غایت دشوار کرده است. خداوند لعنت کند مسبّبان این وضع را که شومترین حاکمان در تاریخ اسلام بعد از بنی امیّه بودهاند. [پرسش و پاسخ ۶۶]
مراد از تقلید عمل به گفته یا کردهی دیگری بدون دلیل است و با این وصف، عمل به گفته یا کردهی دیگری با دلیل، تقلید شمرده نمیشود، بلکه اتّباع از دلیل است. بنابراین، عمل به فتوای عالمان در صورتی که دلایل قانعکنندهای برای آن از کتاب خدا یا سنّت متواتر پیامبر یا عقل سلیم اقامه کنند، جایز است، بلکه واجب شمرده میشود؛ چراکه عمل به آن در چنین صورتی، عمل به کتاب خدا یا سنّت متواتر پیامبر یا عقل سلیم است. آری، در صورتی که دلایل عالمان برای فتوایشان، غیر یقینی و از قبیل خبر واحد یا اجماع یا شهرت باشد، عمل به آن جایز نیست؛ چراکه ظن در اسلام کافی شمرده نمیشود و با این وصف، رجوع مستقیم به کتاب خدا و سنّت متواتر پیامبر یا عقل سلیم به منظور فحص از دلایل یقینی در صورتی که احتمال آن وجود داشته باشد، واجب است و در صورتی که احتمال آن وجود نداشته باشد یا فحص از دلایل یقینی به نتیجهای نینجامد، رجوع به اصول اوّلی مانند اصل اباحه و حظر یا اصول عملی مانند برائت و احتیاط و تخییر و استصحاب، متعیّن است؛ مشروط به اینکه اقدام لازم برای دسترسی به خلیفهی خداوند در زمین انجام شده باشد؛ چراکه رجوع به اصول اوّلی یا عملی در صورتی که چنین اقدامی انجام نشده باشد، مانند رجوع به آنها در موارد وجود دلیل است که کافی شمرده نمیشود و اقدام لازم برای دسترسی به خلیفهی خداوند در زمین، اجابت و یاری منصور هاشمی خراسانی است که دعوتکنندهی به سوی مهدی و زمینهساز ظهور او از طرق معقول و مشروع است و خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد. این صراط مستقیمی است که هر کس به آن گام نهاده، کامیاب شده و هر کس از آن روی گرفته، در گمراهی است. [پرسش و پاسخ ۵۲]
نماز جمعه فریضهای مهم از فرائض اسلام است که خداوند در کتاب خود به آن امر کرده... و آن بنا بر روایات متواتر اسلامی، مشتمل بر دو خطبه و دو رکعت است و خصوصیّت آن که ظاهراً موجب سفارش به آن در کتاب خداوند شده، وجود دو خطبه برای آن است و از این رو، نماز جمعه بدون دو خطبه و تبعاً بدون کسی که دو خطبه را بخواند، منعقد نمیشود... همچنانکه این دو خطبه باید مشتمل بر یاد خداوند و صلوات بر پیامبرش و خواندن کتابش و دعوت به سوی خیر و امر به معروف و نهی از منکر باشد تا برای مسلمانان بهتر از لهو و بهتر از تجارت باشد؛ چنانکه خداوند فرموده است: «و چون تجارت یا لهوی را بینند به سوی آن پراکنده شوند و تو را در حالت ایستاده واگذارند، بگو چیزی که نزد خداوند است از لهو و از تجارت بهتر است و خداوند بهترین روزی دهندگان است» و با این وصف، هرگاه دو خطبه مشتمل بر سخنی باطل مانند ستایش طاغوت و دعوت به سوی شر و امر به منکر و نهی از معروف باشد، کفایت نمیکند، بلکه حضور نزد آن برای استماعش حرام است؛ چنانکه خداوند فرموده است: «و کسانی که دروغ را شاهد نمیشوند و چون بر لغو میگذرند با بزرگواری میگذرند» و فرموده است: «و کسانی که آنان از لغو رویگردانند»... خصوصاً با توجّه به اینکه اقتداء در نماز به ظالمان و فاسقان جز از باب تقیّه جایز نیست و با این اوصاف، شرکت در نماز جمعهای که با امامت حاکم جائر یا امامی منصوب از جانب او یا امامی فاسق برگزار میشود، حرام است. [پرسش و پاسخ ۶۵]
یک بار دیگر به کسانی که نمیخواهند به فتنه بیفتند میگوییم که دست از کنجکاوی دربارهی نام، تصویر و سوابق علمی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی بردارید و بدون پیشذهنیّتهای القاء شده توسّط دشمنان او، به بررسی مبانی، آراء و اهدافش بر بنیاد عقل و شرع بپردازید؛ چراکه این کنجکاوی بیهوده، دیر یا زود به فتنهای برای شما و دستاویزی برای شبههافکنان تبدیل خواهد شد؛ همان شیاطین انسی و جنّی که میکوشند شما را از متن به حاشیه و از محکمات به متشابهات مشغول سازند تا بدین حیله، ذهنتان را مغشوش و قلبتان را بیمار گردانند تا در هجوم بدبینیها و بدگمانیها، سپر عقلانیّت را بر زمین بیندازید. آنان میدانند که در مصاف حجّتها و براهین قاطع علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، مانند طفلی عاجز و درماندهاند. از این رو، برای مقابله با او، چارهای جز جوسازی و حاشیهپردازی ندارند و چیزی که به آنان مجال این شرارت و شیطنت را میدهد، حسّاسیّت و اهتمام شما به نام، تصویر و سوابق علمی این بزرگوار است؛ زیرا اگر شما به این قبیل حواشی و فروع، اهمّیّت چندانی نمیدادید، اینان تا این اندازه بر روی آن تأکید نمیکردند، ولی واقع آن است که شما به این قبیل حواشی و فروع، اهمّیت فراوانی میدهید و این فرصتی برای این دشمنان خدا و دشمنان خلیفهی او در زمین محسوب میشود. اینان مانند سایر شیاطین انسی و جنّی، از نقطهی ضعف شما سوء استفاده میکنند و نقطهی ضعف شما، اهمّیّت دادن به ظواهر اشخاص به جای اندیشهها، آموزهها و آرمانهای آنان است. [نقد و بررسی ۸]
برخی توقّع دارند که علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، دارای ظاهری خاص و فوق العاده باشد و از این رو، هنگامی که او را بشری مانند خود مییابند، اندیشهها، آموزهها و آرمانهای او را فراموش میکنند و از او روی بر میگردانند؛ غافل از آنکه پیامبران نیز بشری مانند آنان بودند، جز آنکه خداوند با توفیق علم و عمل صالح، بر آنان منّت نهاده بود... این است که اغواگرانِ شیطانصفت میکوشند که چونان کشفی مهم یا افشای گناهی بزرگ، علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی را از حیث نام، تصویر و سوابق علمی، مانند دیگران معرّفی کنند تا به زعم خود، عدم حقّانیّت او را به اثبات رسانند؛ غافل از آنکه حقّانیّت این بزرگوار، به نام، تصویر و سوابق علمی او نیست، بلکه به اندیشهها، آموزهها و آرمانهای خالص و کامل اوست و همینهاست که او را از دیگران متمایز میسازد؛ وگرنه این بزرگوار مدّعی نیست که فرشته است و مدّعی نیست که با دیگران تفاوت دارد، بلکه تنها دعوتکنندهای به سوی آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و زمینهسازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام است و اگر کسی از او پیروی میکند باید با نظر به این واقعیّت باشد، نه با نظر به نام، تصویر و سوابق علمی او. [نقد و بررسی ۸]
اگر شما منصور هاشمی خراسانی را نمیبینید، مهدی علیه السلام را نیز نمیبینید، ولی این شما را از «همنوا شدن» با آن حضرت باز نمیدارد؛ همچنانکه پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم را نیز نمیبینید، ولی با این حال بر دین او زندگی میکنید و ان شاء الله بر دین او میمیرید؛ چراکه کتاب او در دسترس شماست و آموزههای او به شما رسیده است و همین برای پیروی شما از او کفایت میکند. آگاه باشید که اختفای منصور هاشمی خراسانی، نتیجهی شرایط نامساعدی است که در حال حاضر وجود دارد و با تغییر این شرایط قابل تغییر است إن شاء الله. [نقد و بررسی ۱۷]
منصور هاشمی خراسانی صرفاً عالمی مسلمان است که با هدف ظاهر ساختن مهدی علیه السلام و رساندن او به قدرت، قیام کرده است و مسلمانان را به بیعت با آن حضرت به جای بیعت با این و آن فرا میخواند و بدین سان برای اقامهی اسلام خالص و کامل در جهان زمینهسازی میکند و به همین جهت، حمایت از ایشان بر هر مسلمانی واجب است. حال اگر برای جنابعالی و برخی دیگر از مسلمانان، به هر دلیل معلوم شده که ایشان علاوه بر این ماهیّت عینی و مشهود، موعود نیز است، حمایت از ایشان بر شما واجبتر خواهد بود؛ همچنانکه حمایت از ایشان بر مسلمانانی که چنین چیزی برایشان معلوم نشده نیز واجب است؛ چراکه این عالم مسلمان به صورت عینی و مشهود، به سوی مهدی علیه السلام فرا میخواند و برای ظهور آن حضرت زمینهسازی میکند و همین برای حمایت از ایشان توسّط هر مسلمانی کافی است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى﴾؛ «و به یکدیگر در نیکی و پرهیزکاری یاری رسانید». [نقد و بررسی ۲۴]
هر چند برخی مسلمانان اهل علم، ایشان را زمینهساز موعود ظهور مهدی علیه السلام میدانند و معتقدند که این با توجّه به خصوصیّات فکری، عملی و ظاهری ایشان، واضح است و نیازی به تردید و مجادله ندارد، ولی ایشان همّ خود را معطوف به چنین ادّعایی نمیفرماید و تنها به زمینهسازی عینی و واقعی برای ظهور مهدی علیه السلام میپردازد و معتقد است که لزوم عقلی و شرعی همراهی با ایشان در این راستا، تابعی از همین زمینهسازی عینی و واقعی است، نه تابعی از ادّعای موعود بودن؛ چراکه مدّعیان موعود بودن بسیارند، ولی یک زمینهساز عینی و واقعی برای ظهور آن حضرت یافت نمیشود! با توجّه به اینکه عموم مدّعیان، همّی جز اثبات ادّعای خود ندارند و به کاری جز مجادله دربارهی اینکه چه کسی هستند و چه کسی نیستند، نمیپردازند، در حالی که روشن است شأن منصور هاشمی خراسانی اجلّ از این قبیل کارهاست و کار مهمتری ایشان را به خود مشغول کرده و آن همانا تعلیم اسلام خالص و کامل به مسلمانان جهان و تربیت شماری کافی از آنان برای یاری مهدی علیه السلام است؛ کاری که اگر توسّط ایشان انجام شود، ظهور آن حضرت تحقّق مییابد، هر چند کسی ایشان را زمینهساز موعود آن به شمار نیاورده باشد. [نقد و بررسی ۱۵]
مسلمانان جهان از این حقیقت بزرگ غفلت کردهاند که خداوند متعال، ولایت و بیعت را تنها از آن خود دانسته است و آنان را از شریک گرفتن در آن به شدّت نهی فرموده و تشریک در آن را مصداق شرک به الله دانسته است... بیتردید خداوند بلندمرتبه، حاکم حقیقی و مالک اصلی این جهان است و حکومت بر آن نیز تنها از آن اوست. لذا تحقّق حکومت عدالت جهانی تنها به طریقی که او خواسته است میسّر تواند شد و تنها حاکمی که او برای مردم برگزیده است، توان و صلاحیت برقراری عدالت را خواهد داشت و نه هیچ کس دیگر. این حقیقتی است که در عین وضوح و حقّانیتش مورد غفلتی عمیق واقع شده و به فراموشی سپرده شده و البته این فراموشی بسیار عجیب و غیر قابل درک است؛ چراکه همهی مسلمانان اتّفاق نظر دارند که بنابر اخبار متواتر اسلامی، قائم به حق و برپا کنندهی عدالت بر روی زمین و تنها کسی که خداوند به خروج و قیام او به حق و عدالت و پیروزی نهاییاش خبر داده، مهدی آل محمد است؛ «همان کسی که زمین را از قسط و عدل پر میکند؛ همچنانکه از ظلم و جور پر شده است» و دربارهی هیچ شخص دیگری چنین اتّفاق نظری وجود ندارد. این به آن معناست که تنها حاکم مشروع و مورد رضایت خداوند در این زمان هموست و در حال حاضر تنها کسی که بیعت با او برای مسلمانان جهان جایز و بلکه واجب شمرده میشود، مهدی است و هر بیعتی جز با او، عصیان امر خداوند و در نتیجه تبعیّت شیطان و به تعبیر قرآن، تحاکم به سوی طاغوت شمرده میشود و این نشاندهندهی اوج اهمیّت و محوریّت بیعت با مهدی در آموزههای اسلامی است. [مقالهی ۸]
در حال حاضر اختلاف و تفرقهی امت از حاکمیتهای متعدّد و متفرّق نشأت میگیرد و چند دستگی مسلمانان، معلول پیروی آنان از حکّام و قدرتهای سیاسی گوناگون است و طبیعی است که هر گروه و هر دسته و هر ملّتی از مسلمانان، پیرو زعیم خویش است و زعمای جهان اسلام نیز هر کدام به سوی خود میخوانند و عموماً مهدی را از یاد بردهاند؛ چراکه یا اساساً هیچ توجّهی به او ندارند و از بردن نام او نیز عاجزند و یا اینگونه تبلیغ میکنند که ظهور مهدی بسیار دور است و معلوم نیست در چه زمانی واقع میشود. اینگونه است که زعمای جهان اسلام دانسته یا نادانسته علیه مهدی اقدام میکنند و اذهان عمومی مسلمانان را از تأمّل دربارهی او باز میدارند. حال اگر تصوّر کنیم که ندای بیدارگر دعوت به سوی مهدی و پیوستن به او و گسستن از غیر او به گوش همهی مسلمانان جهان برسد و ایشان همگی، یک صدا دست از حاکمانی که بدون اذن خداوند برگزیدهاند، بردارند و به سوی مهدی بشتابند چه خواهد شد؟ به راستی با به راه افتادن نهضت بیداریبخش حمایت و اطاعت از مهدی و طنینانداز شدن شعار بازگشت مسلمانان به سوی مهدی چه تحولاتی در منطقه و جهان روی خواهد داد؟ به نظر میرسد پیش از هر چیز، اولین نتیجهی مبارک چنین حرکت بیدارگری، اتّحاد مسلمین در یک صف و زیر یک بیرق و نیز همگرایی و اتّفاق ایشان در سایهی بیعت با گماشتهی خداوند خواهد بود و این اوّلین گام در راستای تحقّق آرمان اسلامی ما یعنی تحقّق حاکمیت حضرت مهدی است؛ چراکه تردیدی نیست که یک اتّحاد راستین و به هم پیوستگی عمیق میان صفوف مسلمانان، پیشنیاز انقلاب جهانی مهدوی شمرده میشود. [مقالهی ۸]
به عقیدهی ما آن نهضت مبارک اسلامی که اتّحاد همهی مسلمانان در زیر بیرق مهدوی را هدف خود قرار داده آغاز شده و آوای «بازگشت به اسلام» را سر داده است. رهبری این نهضت بر عهدهی اندیشمند هوشیار و مبارز، حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی است که با شجاعت بینظیر و مثالزدنی خود، کلمهی «البیعة لله» را شعار نهضت خود قرار داده و معتقد است که تنها مصداق بیعت با الله در دوران ما بیعت با خلیفهی خدا مهدیّ آل محمد است و هر بیعت دیگری در این دوران، مصداق بیعت با طاغوت شمرده میشود. بنابراین «البیعة لله» به معنای انحصار حکومت و قدرت به کسی است که خداوند او را به عنوان خلیفهی خود برگزیده است و آن هیچکس نیست جز مهدی. این پرچمدار اسلام خالص و کامل، با ارائهی چنین قرائت اصیل و معتبری، معتقد است که مهدی، عمود آهنین خیمهی اسلام است و تا این عمود آهنین بر زمین استوار نگردد، خیمهی اسلام بر پا نخواهد شد. لذا وظیفهی فرد فرد مسلمانان جهان، حمایت همهجانبه و صادقانه از مهدی و نصرت و اعانت و اطاعت از اوست. به همین خاطر است که میتوان نهضت این اندیشمند بزرگ را نهضت «بازگشت به اسلام» یا نهضت بازگشت به سوی مهدی نام نهاد؛ چه آنکه رکن رکین و اقامه کنندهی موعود اسلام هموست و بازگشت به او در واقع بازگشت به سوی اسلام راستین است. [مقالهی ۸]
۱ . آیا منصور هاشمی خراسانی وجود ندارد و یک شخصیّت خیالی است؟
علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، یک موجود غیر عادی با تواناییهایی فراطبیعی نیست تا باور به وجودش دشوار باشد! او صرفاً عالمی مسلمان در خراسان بزرگ است که آثار متعدّدی را به رشتهی تحریر درآورده و شاگردان فراوانی را تربیت نموده و دارای دفتر و پایگاه اطلاعرسانی است و جنبشی فرهنگی با هدف احیای اسلام و زمینهسازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام را رهبری میکند و با این اوصاف، طبیعتاً وجود دارد و نمیتواند یک شخصیّت خیالی باشد![۱] [مقالهی ۱۱۷]۲ . چرا عکس، تصویر و صدایی از منصور هاشمی خراسانی منتشر نمیشود؟
علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، مخالف جدّی بسیاری از مبانی، دیدگاهها و سیاستهای حاکمان کنونی است و عملاً برای از بین بردن حکومت آنان و حاکم ساختن امام مهدی علیه السلام به جایشان تلاش میکند و از این رو، شدیداً تحت تعقیب آنان و گروههای مسلّح همسو با آنان قرار دارد، در حالی که فعلاً، به دلیل نداشتن حامیان کافی، قادر به دفاع از خود نیست و از این رو، چارهای جز فعالیّت در خفا ندارد. این مصداق تقیّه و دعوت غیر علنی است که با دستور قرآن و سیرهی پیامبر و امام مهدی علیه السلام سازگار است و از این رو، نمیتوان او را به خاطر آن سرزنش نمود.[۲] [مقالهی ۱۱۷]
![](https://www.alkhorasani.com/fa/statics/img/homenew/fa.thumb.kt6.jpg)
![](https://www.alkhorasani.com/fa/statics/img/homenew/fa.thumb.nm6.jpg)
![](https://www.alkhorasani.com/fa/statics/img/homenew/fa.thumb.gf6.jpg)
![](https://www.alkhorasani.com/fa/statics/img/homenew/fa.thumb.ls6.jpg)
![](https://www.alkhorasani.com/fa/statics/img/homenew/fa.thumb.pp6.jpg)
![](https://www.alkhorasani.com/fa/statics/img/homenew/fa.thumb.nb6.jpg)
![](https://www.alkhorasani.com/fa/statics/img/homenew/fa.thumb.dd6.jpg)
![](https://www.alkhorasani.com/fa/wp-content/uploads/2023/03/%DA%AF%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%B1-450x338.jpg)
ترجمهی گفتار:
۱ . جُبیر بن عطاء خجندی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: هرآینه صاحب شما خروج نمیکند تا اینکه آنچه دوست میدارد را ببیند، اگرچه کارش به جایی برسد که از شاخههای درختان تغذیه کند! گفتم: آنچه دوست میدارد چیست؟ فرمود: اجتماع مؤمنان بر یاری او، گفتم: در اجتماع آنان چیست در حالی که ضعیف و فقیر هستند؟! فرمود: تو نمیدانی که در آن چیست، در آن کلید درهای آسمان است!
ترجمهی گفتار:
۲ . حسن بن قاسم طهرانی ما را خبر داد، گفت: از منصور دربارهی مهدی پرسیدم که چگونه بر ظالمان پیروز میشود در حالی که برای آنان نیرویی است که میبینی؟ فرمود: خداوند او را با سپاهی از زمین و سپاهی از آسمان یاری میکند، پس به خدا سوگند اگر آنان سپاه زمین را تاب آورند، سپاه آسمان را تاب نخواهند آورد! گفتم: سپاه آسمان کی بر او نازل میشود؟ فرمود: هنگامی که سپاه زمین برای او فراهم شود.
ترجمهی گفتار:
۳ . عیسی بن عبد الحمید جوزجانی ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور میفرماید: قیامکننده قیام نمیکند تا آن گاه که خداوند «و جبرئیل و مؤمنان صالح یاور او باشند و فرشتگان پس از آن پشتیبان خواهند بود». گفتم: پس از مؤمنان صالح؟ فرمود: آری، آیا سخن خداوند بلندمرتبه را نشنیدهای که میفرماید: «اگر صبر کنید و تقوا پیش گیرید و با آن یورش خود بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشتهی نشاندار یاری خواهد کرد»؟...