شنبه ۸ اردیبهشت (ثور) ۱۴۰۳ هجری شمسی برابر با ۱۸ شوال ۱۴۴۵ هجری قمری

منصور هاشمی خراسانی

 نکته‌ی جدید: نکته‌ی «عید منتظران» نوشته‌ی «حسنا منتظر المهدی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. پرسش جدید: لطفاً بفرمایید که «ترس از خداوند» به چه دلیل است؟ آیا ترس از ذات اوست یا از صفات او؟ با توجّه به اینکه او عادل است و ظلم نمی‌کند و حکیم است و کار عبث نمی‌کند و به عبارتی بدون حکمت ضرری از او به کسی نمی‌رسد. پس چرا باید از او ترسید؟ برای مطالعه و دریافت پاسخ، اینجا را کلیک کنید. درس جدید: درس‌هایی از آن جناب درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند؛ احادیث صحیحی از پیامبر در این باره؛ حدیث ۲۱. برای مطالعه‌ی آن، اینجا را کلیک کنید. نقد جدید: حضرت علامه در نامه‌ی شماره‌ی ۶ فرموده‌اند: «هر چیزی غیر خدا که شما را به خود مشغول کند، شیطان است». می‌خواستم منظور ایشان از این جمله را بدانم. مثلاً اگر درگیر شغلی بودیم برای امرار معاش خود و خانواده باز هم شیطان است؟ برای مطالعه و دریافت بررسی، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید. گفتار جدید: مناجاتی از آن جناب که در آن راه‌های موجود پیش روی مؤمنان را یاد می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. فیلم جدید: فیلم جدیدی با موضوع «تقلید و اجتهاد (۱)» منتشر شد. برای مشاهده و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. کتاب جدید: نسخه‌ی سوم کتاب ارزشمند «سبل السّلام؛ مجموعه‌ی نامه‌ها و گفتارهای فارسی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی» منتشر شد. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. نامه‌ی جدید: فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن درباره‌ی شدّت گرفتن بلا هشدار می‌دهد و علّت آن و راه جلوگیری از آن را تبیین می‌کند. برای مطالعه و دریافت آن، اینجا را کلیک کنید. برای مطالعه‌ی مهم‌ترین مطالب پایگاه، به صفحه‌ی اصلی مراجعه کنید.
loading
تبعات تکبّر

بسیاری از مسلمانان به سبب چیزهایی که در دنیا یافته‌اند متکبّر شده‌اند و از همه بیشتر به ثروت و قدرت و علم خود، مغرورند؛ چراکه من اقشار گوناگون آنان را دیده‌ام و هیچ یک از آنان را متکبّرتر از اهل ثروت، قدرت و علم نیافته‌ام. بلکه عالمانشان از ثروتمندان و قدرتمندانشان مغرورترند؛ چراکه احترام مسلمانان به آنان بیشتر و تملّق‌شان از آنان شدیدتر است؛ تا جایی که آنان را درباره‌ی خود به اشتباه انداخته و به این توهّم دچار کرده است که از دیگران برترند؛ در حالی که مبنای برتری در اسلام، علم نیست، بلکه تقوا است؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ؛ «هرآینه گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست» و روشن است که بسیاری از عالمان، باتقوا نیستند. [بازگشت به اسلام، ص۸۴]

تکبّر اهل علم

اهل علم، به دلیل تأثیر بیشتر خود بر جامعه، نیاز بیشتری به شناخت حق دارند و در صورت عدم شناخت آن، زیان بیشتری می‌بینند و می‌رسانند و روشن است که ناآشنایی آنان با آن، محال نیست؛ زیرا ممکن است که کسی در بُعدی از ابعاد دین متبحّر باشد، ولی در بُعدی دیگر از آن، آگاهی کمتری داشته باشد و غریب نیست که خداوند چیزی را از عالمی مشهور پوشیده دارد و برای عالمی دیگر آشکار گرداند که مشهور نیست؛ چنانکه گروهی از کافران، نزول قرآن بر محمّد صلّی الله علیه وآله و سلّم را با وجود مردانی که در نظر آنان کلان‌تر از او بودند، عجیب شمردند؛ چنانکه خداوند درباره‌ی آنان فرموده است: ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ؛ «و گفتند چرا این قرآن بر مرد کلانی از دو شهر نازل نشد؟!»... به علاوه، خداوند پروایی ندارد از اینکه خلقی گم‌نام را واسطه‌ی هدایت بندگان خود قرار دهد... بل به تجربه ثابت است که بیشتر اولیاء خداوند انسان‌هایی گم‌نام بوده‌اند و با این وصف، روی گرفتن از دعوت کسی به سبب گم‌نام بودن او، بر خلاف عقل و احتیاط است. بل بنای خداوند بر آن است که بر مستضعفان زمین منّت نهد و آنان را پیشوایان و وارثان آن قرار دهد؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ؛ «و اراده داریم بر کسانی که در زمین ناتوان شمرده شدند منّت نهیم و آنان را پیشوایانی قرار دهیم و آنان را وارثان قرار دهیم». [بازگشت به اسلام، ص۸۷]

تکبّر اهل قدرت و ثروت

شناخت حق، با قدرت و ثروت ملازمه‌ای ندارد، بل مشهود است که بیشترین قدرت و ثروت، در اختیار کسانی است که بهره‌ی کمتری از شناخت حق دارند و با این وصف، خودداری آنان از شناخت حق به اعتبار قدرت و ثروت‌شان، عاقلانه نیست. بل شایسته است که آنان، به اعتبار قدرت و ثروت‌شان، اهتمام بیشتری به شناخت حق داشته باشند، تا مبادا به سبب ناآشنایی با آن و برخورداری از قدرت و ثروت، آسیب بیشتری به خود و جامعه برسانند و ناخواسته و نادانسته، مایه‌ی خسارت مسلمانان بشوند. این به آن معناست که قدرتمندان و ثروتمندان مسلمان، باید بیشتر از دیگران به شناخت حق همّت کنند و نباید از بیم کاستی قدرت و ثروت‌شان، از قبول آن امتناع ورزند؛ چراکه قدرت و ثروت آنان، برای این است که سعادت دنیا و آخرت‌شان را تأمین کند و اگر این کار را نکند، ارزش و فایده‌ای ندارد و روشن است که سعادت دنیا و آخرت، در گرو شناخت حق و قبول آن است. همچنانکه منشأ قدرت و ثروت در جهان، خداوند است و هر کس که به خداوند بپیوندد، به منشأ قدرت و ثروت در جهان پیوسته است، در حالی که هر کس از او جدا شود، از منشأ قدرت و ثروت در جهان جدا شده است و این عکس چیزی است که غالباً پنداشته می‌شود. [بازگشت به اسلام، ص۸۸]

تکبّر اهل قدرت و ثروت

تنها کسانی موفق به شناخت حق و التزام به آن می‌شوند که خود را به آن نیازمند بدانند و دست از تکبّر در برابر آن به سبب داشته‌های خود در دنیا بردارند؛ چراکه بر خلاف آنچه ممکن است به نظر بیاید، هر چه داشته‌های آنان در دنیا بیشتر باشد، نیاز آنان به شناخت حق و التزام به آن بیشتر است و طبعاً هر چه نیاز آنان به آن بیشتر باشد، لازم است که تواضع و طلب آنان برای آن بیشتر باشد. [بازگشت به اسلام، ص۸۹]

خرافه‌گرایی در مسلمانان اهل تصوّف

بیشتر مسلمانان اهل تصوّف، برای بسیاری از باورهای دینی خود، مبنایی جز ذوق ندارند و دقیقاً به همین دلیل، برای عقل نقش چندانی در شناخت قائل نیستند و مانند سلفیان، آن را حجّت نمی‌دانند و در مذمّت آن، شعرها می‌سرایند... عقل استوارترین مبنای شناخت است و مبانی دیگر سست‌تر از آنند و شهود که مبنای اهل تصوّف برای شناخت حق شمرده می‌شود، اگر به معنای مشاهده‌ی حق در ورای طبیعت باشد، منافی با عقل نیست، بل یکی از ابزارهای عقل است که مانند حسّ بینایی در خدمت آن قرار می‌گیرد و تلاش اهل تصوّف برای متعارض نشان دادن آن با عقل، مانند تلاش اهل حدیث برای متعارض نشان دادن شرع با عقل است که واقعیّت ندارد و توهّمی بیش نیست. مگر آنکه منظور از شهود، ذوق ناقص و متغیّر بشری باشد که به اقتضای نقصان و تغیّرش در ذات خود، می‌تواند با عقل منافات داشته باشد و دقیقاً به همین دلیل، نمی‌تواند معیار شناخت باشد؛ خصوصاً با توجه به اینکه ذوق انسان‌ها هرگاه بنیادی بر عقل آنان نداشته باشد، به تعداد آنان متعدّد است و تبعیّت از آن، فارغ از آنکه مبنایی ندارد، به اختلاف آنان می‌انجامد که مطلوب نیست. بل می‌توان گفت که ذوق با این معنا، همان اهواء نفسانی است که به إحصا در نمی‌آید و از موانع شناخت شمرده می‌شود. [بازگشت به اسلام، ص۸۹-۹۰]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن به سوی حکومت خداوند دعوت می‌کند و از حکومت غیر او باز می‌دارد.

بازگردید، بازگردید به سوی اسلام؛ چراکه شما از آن بسیار دور شده‌اید! شما از اصل خود فاصله گرفته‌اید و خود را از یاد برده‌اید! شما عقل خود را ترک گفته‌اید و مانند کودکان و دیوانگان شده‌اید! شما عهد خدا را نقض کرده‌اید و میراث پیامبرش را ضایع نموده‌اید؛ همان عهد که با پدرتان ابراهیم بست و همان میراث که درباره‌اش فرمود: «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي»؛ «تا هنگامی که به آن متمسّک باشید هرگز پس از من گمراه نمی‌شوید»! پس آن را ضایع نموده‌اید و پس از او گمراه شده‌اید، در گمراهی دوری؛ تا جایی که باغ میوه را واگذاشته‌اید و خارزار را چریده‌اید و دریای شیرین را واگذاشته‌اید و رطوبت را مکیده‌اید و غذای پاک را رها کرده‌اید و مردار را به دندان گرفته‌اید و عسل خالص را دور ریخته‌اید و حنظل را جویده‌اید و حکومت خداوند را واگذاشته‌اید و به حکومت شیطان سر سپرده‌اید! در حالی که باغ میوه برای شما از خارزار و دریای شیرین برای شما از رطوبت و غذای پاکیزه برای شما از مردار و عسل خالص برای شما از حنظل و حکومت خداوند برای شما از حکومت شیطان بهتر است! [نامه‌ی چهاردهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن به سوی حکومت خداوند دعوت می‌کند و از حکومت غیر او باز می‌دارد.

زنهار! هدایت خویش را به غیر مهدی نسپارید؛ زیرا کسی راه را از کور نمی‌پرسد و با کشتی سوراخ به دریا نمی‌رود! پس آیا حکومتی جز حکومت خداوند می‌جویید؟! در حالی که عدالت تنها در حکومت خداوند است؛ حکومتی که به دست خلیفه‌ی مهدیّش تحقّق می‌یابد نه به دست غیر او و خلفا و شاهان و فقیهان در این امر با هم برابرند، جز آنکه در شیوه‌ی ظلم تفاوت دارند و برخی بیش از برخی دیگر ستم می‌کنند؛ مانند قاتلانی که همگی می‌کُشند، جز آنکه برخی خفه می‌کنند و برخی سر می‌برند و برخی سم می‌نوشانند! به سخنم گوش فرا دارید؛ زیرا سخنی بهتر از این نخواهید شنید: دنیای شما جز با عدالت اصلاح نمی‌شود و آخرت شما جز با عدالت سامان نمی‌پذیرد و عدالت جز با حکومت مهدی امکان نمی‌یابد و حکومت مهدی جز با همیاری شما شکل نمی‌گیرد، ولی بیشتر شما نمی‌دانید! [نامه‌ی چهاردهم]

نامه‌ای ارزشمند از آن جناب که حاوی سی دستور اخلاقی است.

نماز را در اوّل وقت آن بر پا دار. نافله‌ی شب را ترک نکن و در سحرگاه به استغفار کوش. اگر می‌توانی که لحظه‌ای از خداوند غافل نباشی پس نباش؛ چراکه غفلت از او ریشه‌ی هر گناهی است. مرگ را بسیار یاد کن و به زیارت قبرها برو؛ چراکه دیری بر زمین نخواهی ماند... با پدر و مادرت نیکی کن، اگرچه با تو بدی کنند؛ چراکه به اندازه‌ی کافی با تو نیکی کرده‌اند... جدال نکن، اگرچه حق با تو باشد، بلکه دلیلت را بگو و سکوت کن، اگرچه متّهم به شکست شوی. خطایت را بپذیر، اگرچه بینی‌ات به خاک مالیده شود. از هر کار بدی که می‌بینی نهی کن و به هر کار خوبی که نمی‌بینی امر کن. این کلید اصلاح جهان است. پرگویی نکن تا سالم بمانی؛ چراکه گفتار فراوان خالی از عیب نیست... به کسی دشنام نده و تهمت نزن، اگرچه شایسته‌ی مرگ باشد... خشم نگیر، مگر اینکه آن را فرو دهی؛ چراکه خشم دروازه‌ای از دروازه‌های دوزخ است. بر مردم سخت نگیر تا بر تو سخت نگیرند؛ یعنی عیب‌جویی، موشکافی، شماتت و تلافی نکن... غریزه‌ی جنسی‌ات دیوی گرسنه و خفته است. زنهار آن را بیدار نکن که تو را خواهد خورد. درباره‌ی چیزی که نمی‌دانی، اظهار نظر نکن؛ چراکه به گزافه‌گویی دچار خواهی شد... وقت تو از الماس گران‌بهاتر است. پس آن را برای بازی و کاری که فایده‌ای ندارد صرف نکن. [نامه‌ی شانزدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از اهل پُمپِئی یاد می‌کند و پیروان شهوات را بیم می‌دهد.

آیا کسانی که از باده‌ی شهوات سرمستند و در باتلاق لذّات غوطه می‌خورند، از سرگذشت پُمپِئی عبرت نمی‌گیرند؟ گویی خنده‌های مستانه‌ی اهلش را می‌شنوم هنگامی که جام‌های شراب را به هم می‌زدند و از فرط طرب رقص می‌کردند و زنان زیبا را در بر می‌گرفتند و آواز می‌دادند که بنوشید و خوش باشید و مرگ از شما دور باد! پس ناگاه در روزی تابستانی، هنگامی که در سواحل ناپُل استراحت می‌کردند، از جانب کوه وِزوو بانگی را شنیدند و آتشی را دیدند که به سویشان زبانه می‌کشید؛ با گرمایی که گوشت را می‌پخت و دودی که نفس را می‌برید و آواری که استخوان را می‌شکست و ظلمتی که روز را شب می‌نمود! پس فرصت نیافتند که بگریزند؛ بل فرصت نیافتند که برخیزند؛ چراکه همگی در جاهای خود به خشت‌های پخته تبدیل شدند و در خاکستر داغ فرو رفتند و اینک شما آنان را می‌بینید که چونان مجسّمه‌هایی عتیقه سر از خاک برآورده‌اند و چونان کوزه‌هایی شکسته بر سر راه افتاده‌اند! [نامه‌ی هفدهم]

فرازی از نامه‌ی آن جناب که در آن از فرجام گذشتگان یاد می‌کند و به حاکمان زمین هشدار می‌دهد.

هان ای حاکمان زمین که به اقتدار خویش می‌بالید و به ارتش‌ها و سلاح‌هایتان مغرورید و می‌پندارید که تا ابد حکم خواهید راند! بترسید از خداوندی که حکومت شایسته‌ی اوست و اقتدارش جهان را بر پا داشته و ارتش‌ها و سلاح‌هایش آسمان و زمین را پر کرده است؛ چراکه اگر بخواهد شما را در زمین فرو می‌برد، چونان که هزار هزار سال بعد فسیل‌تان از آن بیرون آورده شود، پس از فسیل خزندگان تمییز داده نشود! [نامه‌ی نوزدهم]

درباره‌ی اینکه معیار شناخت، عقل است و کتاب و سنّت با آن شناخته می‌شوند.

ترجمه‌ی گفتار: یکی از یارانمان ما را خبر داد، گفت: شنیدم منصور هاشمی خراسانی می‌فرماید: عقل بازگشت‌گاه معرفت است و هر معرفتی که به عقل باز نمی‌گردد، جهلی بر روی جهلی دیگر است. گفتم: نزد ما کسانی هستند که از عقل بیزاری می‌جویند! فرمود: و آیا از عقل جز دیوانه بیزاری می‌جوید؟! گفتم: آن‌ها می‌گویند که بازگشت‌گاه معرفت، کتاب و سنّت است! فرمود: و آیا کتاب و سنّت جز با عقل شناخته می‌شوند؟! عقل ریشه‌ی معرفت و کتاب و سنّت ساقه‌ی آن و خلفاء در زمین شاخه‌های آن هستند؛ پس هر کس عقل را وانهد، ریشه‌ی معرفت را بریده و هر کس کتاب و سنّت را وانهد، ساقه‌ی آن را بریده و هر کس خلفاء در زمین را وانهد، شاخه‌های آن را بریده است و همگی از حاصل و میوه‌ی آن محروم هستند. [گفتار بیست و پنجم]

خطبه‌ای از آن جناب که مردم را در آن پند می‌دهد و از دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت بر حذر می‌دارد.

ای بندگان خدا که به گرد آوردن اموال سرگرم شده‌اید و برای تحصیل قدرت مسابقه گذاشته‌اید! بدانید که زندگی شما ناپایدار و مرگ‌ شما نزدیک است. گورها را برای شما کنده‌اند و کفن‌ها را برای شما بریده‌اند. به زودی دنیایی که برای آن رنج‌ها کشیده‌اید و ستم‌ها کرده‌اید و دروغ‌ها گفته‌اید و آبروها برده‌اید، به شما پشت می‌کند و شما را وا می‌گذارد. نه از سکون شما بعد از حرکت متأسّف می‌شود و نه از سردی شما بعد از حرارت اندوهگین. بر یتیمی کودکانتان غصّه نمی‌خورد و بر بیوه‌گی همسرانتان دریغ نمی‌ورزد؛ چراکه در جبلّت آن رحمی نهاده نشده و در سرشت آن عطوفتی نیست. کودکان شیرخوار را پا بر گلو فشرده و نوعروسان ناکام را خاک بر سر کرده و از جوانان آرزومند و پیران نیازمند در نگذشته است. چه بسیار مظلومانی که دادشان را نستانده و افتادگانی که دستشان را نگرفته است! آه از فریادهایی که از آن به آسمان است و آه از اشک‌هایی که از آن بر زمین! [گفتار بیست و ششم]

خطبه‌ای از آن جناب که مردم را در آن پند می‌دهد و از دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت بر حذر می‌دارد.

شما میراث‌خوار گذشتگانید و آیندگان میراث‌خوار شما خواهند بود. در خانه‌های کسانی ساکن شده‌اید که اکنون ساکنان گورها هستند و به مناصب کسانی نائل شده‌اید که اکنون گوشت بر استخوانشان نیست. چه صورت‌های زیبایی که باد کرد و منفجر شد و چه بدن‌های ورزیده‌ای که پوسید و مضمحل شد! پس به چه چیز این دنیا دل بسته‌اید و به کجای آن چشم دوخته‌اید؟! در حالی که آنچه گرد آورده‌اید، پراکنده خواهد شد و آنچه ساخته‌اید، ویران. بدن‌های خود را برای کرم‌ها فربه کرده‌اید و اموال خود را برای موریانه‌ها هزینه نموده‌اید. جان‌های شما به جرعه‌ای آویخته و نفَس‌هاتان به لقمه‌ای وابسته است. اندام شما ناتوان و آفات دنیا در کمین است. هر جایی که بروید گریبان شما در دست مرگ است و شما را از آن گریزی نیست. نه در قلّه‌های کوه‌ها از آن در امان خواهید بود و نه در زوایای درّه‌ها از آن پنهان. اکنون که فرصتی دارید و می‌توانید، برای آخرت توشه‌ای برگیرید و خود را به کاری وادارید که برایتان سودمند است. [گفتار بیست و ششم]

خطبه‌ای از آن جناب که مردم را در آن پند می‌دهد و از دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت بر حذر می‌دارد.

بهترین توشه برای آخرت پرهیزکاری است و سودمندترین کار برای شما یاری خلیفه‌ی خداوند؛ چراکه پرهیز از بدی بر انجام خوبی مقدّم است و یاری خلیفه‌ی خداوند از یاری دیگران اولی. زنهار به یاری ستمگران نپردازید تا خون ستمدیدگان را بریزید و جانب فرمان‌روایان را نگیرید تا جانب مهدی را فرو گذارید! چه کسی بدبخت‌تر از کسی است که آخرت خود را به دنیای دیگران می‌فروشد و چه کسی گمراه‌تر از کسی است که گماشته‌ی خود را بر گماشته‌ی خداوند مقدّم می‌سازد؟! حسرت مانند خون، به همه‌ی اجزائش خواهد رسید و پشیمانی مانند پوست، سر تا پایش را فرا خواهد گرفت، هنگامی که مرگ مانند عقاب بر سر او فرود می‌آید و چنگال‌هایش را مانند تیر در جان او فرو می‌برد، تا او را با خود به جهانی ببرد که بس هولناک و محنت‌انگیز است و بازگشتی از آن متصوّر نیست. [گفتار بیست و ششم]

خطبه‌ای از آن جناب که مردم را در آن پند می‌دهد و از دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت بر حذر می‌دارد.

هان ای مردم! از دنیا روی بگیرید پیش از آنکه از شما روی بگیرد و به آخرت روی آورید پیش از آنکه به شما روی آورد. نفس‌های خود را به پرهیز وادارید و به خوشی عادت ندهید. دنیا را بر خود سخت بگیرید تا آخرت بر شما آسان شود؛ چراکه به خدا سوگند سختی دنیا پایان می‌پذیرد، اما سختی آخرت همیشگی است؛ همچنانکه آسایش دنیا دیری نمی‌پاید و آسایش آخرت جاودان است. آگاه باشید! بهشت جاودان برای کسانی است که بهای آن را پرداخته‌اند و چه سود کرده‌اند کسانی که فانی را به باقی فروخته‌اند! آفرین بر آنان و خوشا به حالشان! گوارایشان باد خشنودی خداوند و پاداش‌های او! [گفتار بیست و ششم]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: مسلم بن حجّاج [د.۲۶۱ق] در «صحیح» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ولید بن شجاع، ‌هارون بن عبد الله ‌و حجّاج بن شاعر ما را حدیث کردند، گفتند: ‌حجّاج یعنی ابن محمّد ما را حدیث کرد، از ‌ابن جُریج که گفت: ‌ابو زبیر من را خبر داد که شنید ‌جابر بن عبد الله می‌گوید: شنیدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: «همواره شماری از امّتم با استواری بر حق جهاد خواهند کرد تا روز قیامت»، فرمود: «پس عیسی بن مریم صلّی الله علیه و سلّم نازل می‌شود، پس امیرشان (به او) می‌گوید: بیا ما را نماز بده، پس او می‌گوید: نه، برخی از شما امیر برخی دیگر هستید، گرامی‌داشتی از خداوند برای این امّت». همچنین، ابو عَوانة [د.۳۱۶ق] در «مستخرج» خود روایت کرده، گفته است: مُضَر بن محمّد من را حدیث کرد، گفت: عبد الرّحمن بن عمرو حرّانی ما را حدیث کرد، گفت: بر مَعقِل قرائت کردیم، از ابو زبیر، از جابر، از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مانند این حدیث را. منصور حفظه الله تعالی فرمود: ابو زبیر محمّد بن مسلم قرشی، نزد آنان صدوق است. با این حال، در روایت آن تنها نیست، بلکه عبد الله بن عُبیدة و طُفاوی با او همراهی کرده‌اند. [درس یکم، ص۲۱]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: احمد بن حنبل [د.۲۴۱ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: ابو کامل و عفّان ما را حدیث کردند، گفتند: حمّاد بن سلمة ما را حدیث کرد، از قتادة، از مطرّف بن عبد الله بن شِخّیر، از عمران بن حُصین که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: همواره شماری از امّتم بر حق خواهند جنگید و بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود تا آن گاه که آخرینِ آنان با مسیح دجّال بجنگد. منصور حفظه الله تعالی فرمود: شماری که همواره بر حق خواهند بود، امامان هدایت از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند، به دلیل سخن او در حدیث ثقلین که آنان از قرآن جدا نخواهند شد تا آن گاه که در حوض بر او وارد شوند و آخرینِ آنان که با مسیح دجّال می‌جنگد، مهدی است که عیسی بن مریم بر او نازل می‌شود؛ چنانکه در حدیث جابر گذشت. [درس یکم، ص۲۲]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: منصور حفظه الله تعالی فرمود: سخن او که «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود» یعنی با حجّت بر آنان غالب خواهند بود، اگرچه مغلوب زور آنان باشند و دلیل (این تأویل) آن است که اهل حق اکثراً مستضعفین در زمین بوده‌اند و راست نیست اگر گفته شود که آنان همواره بر کسانی که با آنان دشمنی کرده‌اند غالب بوده‌اند، مگر اینکه مقصود غالب بودنشان با حجّت باشد و این مانند سخن خداوند است که فرموده است: «خداوند مقرّر داشته است که من و پیامبرانم حتماً غالب می‌شویم»، با اینکه بسیاری از پیامبرانش به ناحق کشته شدند و سخن او که فرموده است: «پس بی‌گمان حزب خداوند آنان هستند که غالبند»، با اینکه گاهی در دنیا مغلوب بوده‌اند؛ چنانکه نوح علیه السلام فرمود: «من مغلوب هستم، پس انتقام بگیر» و بر این حمل شده سخن خداوند که فرموده است: «خداوند هیچ گاه برای کافران سلطه‌ای بر مؤمنان قرار نخواهد داد» و بعید نیست که عبارت «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود»، غلط یا تحریفی از جانب راویان باشد؛ چراکه در برخی روایات آمده است: «بر حق استوار خواهند بود» و نیامده است: «بر کسانی که با آنان دشمنی می‌کنند چیره خواهند بود» و در برخی روایات آمده است که آنان «بر حق جهاد -یا جنگ- خواهند کرد» و نیامده است که آنان همیشه چیره خواهند بود و در برخی روایات تنها آمده است که آنان «بر حق خواهند بود» و این قدر متیقّنی است که با لفظ یا معنا در همه‌ی روایات وارد شده است. [درس یکم، ص۲۲]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: ابو داوود طیالسی [د.۲۰۴ق] در «مسند» خود روایت کرده، (به این صورت که) گفته است: همّام ما را حدیث کرد، از قتادة، از عبد الله بن بُریدة، از سلیمان بن ربیع عَدَوی که گفت: با عمر دیدار کردیم، پس به او گفتیم که عبد الله بن عمرو به ما این طور گفت، پس عمر گفت: عبد الله بن عمرو به چیزی که می‌گوید داناتر است، سه بار این را گفت، سپس برای نماز ندا داده شد، پس مردم نزد او گرد آمدند، پس عمر برایشان خطبه خواند، پس گفت: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: همواره شماری از امّتم بر حق خواهند بود تا آن گاه که امر خداوند عزّ و جلّ بیاید. منصور حفظه الله تعالی فرمود: شاید حدیث همین بود تا آن گاه که اهل شام چیره شدند، پس بر آن افزودند: «بر کسانی که با آنان دشمنی کنند چیره خواهند بود» یا «بر مردم چیره خواهند بود» و اگر این از حدیث بوده باشد نیز معنای آن چیزی است که گفتیم مبنی بر چیرگی آنان با حجّت و امّا سخن عبد الله بن عمرو را ابو داوود برای اختصار حذف کرده است و دیگران آن را ذکر کرده‌اند. [درس یکم، ص۲۴]

درباره‌ی اینکه زمین از مردی عالم به همه‌ی دین که خداوند او را در آن خلیفه، امام و راهنمایی به امر خود قرار داده باشد، خالی نمی‌ماند.

ترجمه: منصور حفظه الله تعالی فرمود: ... عبد الله بن عمرو بن عاص مردم را به چیزهایی حدیث می‌کرد که نمی‌شناختند؛ پس شایسته است که از هر چه او به تنهایی روایت کرده است اعراض شود، خصوصاً هرگاه آن را به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت نداده باشد و سخن او که قیامت بر بدترینِ مردم بر پا می‌شود، از چیزهایی نیست که تنها او گفته است و «جنگیدن برای امر خداوند» در حدیث پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، جنگیدن برای آن است که امر تنها برای خداوند باشد و این گونه نخواهد بود مگر هنگامی که امیر، خلیفه‌ی او در زمین باشد، نه سایر مردم و گروه حق را نمی‌یابی مگر در حال جنگ یا آمادگی برای جنگ و هر کس در حال جنگ یا آمادگی برای جنگ نباشد، از آنان نیست و کسی که برای جنگ آماده می‌شود، مانند کسی است که می‌جنگد. [درس یکم، ص۲۵]

سبّ هیچ یک از صحابه جایز نیست و هر کس به آن‌ها توهین کند، گناه‌کار است و اگر بر توهین به آن‌ها اصرار داشته باشد، فاسق است و اگر علاوه بر اصرار، تجاهر به آن داشته باشد، به نحوی که میان مسلمانان دشمنی و کینه بیندازد، بعید نیست که از مفسدان در زمین باشد و جزای مفسدان در زمین، هرگاه به امام ارجاع داده شوند، معلوم است. وانگهی همان طور که سبّ هیچ یک از صحابه جایز نیست، لعن هیچ یک از مهاجران و انصار که قبل از فتح مکّه اسلام آورده‌اند نیز جایز نیست، اگرچه از کسانی باشند که بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در مورد خلافت مرتکب خطا شدند، مانند ابوبکر، عمر و عثمان، یا در خروج بر علي بن ابي طالب مرتکب خطا شدند، مانند طلحه، زبیر و عایشه؛ چراکه خداوند، مسلمانانِ بعد از آنان را به استغفار برای آنان با توجّه به خدماتشان به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و نقششان در غلبه‌ی اسلام بر کفر، امر کرده؛ چنانکه بعد از ستایش آنان فرموده است: ﴿وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ؛ «کسانی که بعد از آنان آمدند می‌گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان که بر ما در ایمان پیشی گرفتند را بیامرز و در دل‌هامان کینه‌ای از کسانی که ایمان آوردند قرار نده، پروردگارا! تو رؤوف و مهربانی» و روشن است که این سخن خداوند عامّ است و تخصیص آن با روایات معدود و ضعیفی که شیعیان به اهل بیت نسبت می‌دهند، جایز نیست؛ چراکه تخصیص قرآن با روایات امکان ندارد. [پرسش و پاسخ ۱۹]

مراد از «علم غیب»، علم به موضوعاتی است که علم به آن‌ها برای انسان از طرق طبیعی ممکن نیست، مانند علم به حوادثی در گذشته که نقل نشده‌اند و حوادثی در حال که از چشم و گوش انسان پوشیده‌اند و حوادثی در آینده که اسباب آن‌ها در حال حاضر معلوم نیست، نه مانند علم به طلوع خورشید در فردا یا وضعیّت هوا در چند روز دیگر یا برداشت محصول در فصلی از سال که اسباب آن‌ها در حال حاضر معلوم است و از این رو، علم به غیب شمرده نمی‌شوند. با این وصف، روشن است که علم به غیب تنها برای خداوند است؛ زیرا تنها اوست که کامل است و به اقتضای کمال خود، به هر چیزی داناست و تنها اوست که ازلی و ابدی است و خالق اسباب و حوادث است و تبعاً به مخلوقات خود در گذشته، حال و آینده احاطه دارد و چیزی در بیرون از خلقت او واقع نمی‌شود تا از او پنهان بماند؛ چنانکه فرموده است: «بگو هیچ کسی که در آسمان‌ها و زمین است جز خداوند غیب را نمی‌داند» و با این وصف، طبیعی است که انسان عالم به غیب نیست و نمی‌تواند باشد؛ چراکه عقل و حسّ او قادر نیست حوادثی در گذشته را درک کند که برای او نقل نشده‌اند یا حوادثی در حال را درک کند که از چشم و گوش او پوشیده‌اند یا حوادثی در آینده را درک کند که اسباب آن‌ها در حال حاضر برای او معلوم نیست و این مقتضای طبیعت اوست که بر آن آفریده شده... و تبعاً در این باره، فرقی میان پیامبران و دیگران نیست؛ چراکه عالم نبودن به غیب، مقتضای بشر بودن آن‌ها و محدود بودن قوای بشری است که میان پیامبران و دیگران مشترک است؛ چنانکه خداوند فرموده است: «بگو من تنها بشری مانند شما هستم»... و با این وصف، ائمّه‌ی اهل بیت نیز به طریق اولی عالم به غیب نیستند. [پرسش و پاسخ ۳۹]

ممکن است خداوند بشری که به او وحی می‌کند را از حادثه‌ای در گذشته که برای او نقل نشده است یا حادثه‌ای در حال که از چشم و گوش او پوشیده است یا حادثه‌ای در آینده که اسباب آن برای او معلوم نیست خبر دهد... جز آنکه از یک سو این آگاه ساختن پیامبر به غیب توسّط خداوند، کاری همیشگی و قابل توقّع نیست، بل مخصوص به مواقع ضرورت یا مصلحت است که خداوند به آن داناتر است؛ چنانکه نمونه‌های فراوانی از ناآگاهی پیامبران درباره‌ی غیب وجود دارد؛ مانند ناآگاهی آدم علیه السلام از نیّت ابلیس هنگامی که او را به خوردن از شجره‌ی ممنوعه دعوت کرد و ناآگاهی نوح علیه السلام از اینکه فرزندش رستگار نمی‌شود تا آن گاه که غرق شد و ناآگاهی ابراهیم و لوط علیهما السلام از کیستی فرشتگان تا آن گاه که خود را معرّفی کردند و ناآگاهی یعقوب علیه السلام از سرگذشت یوسف علیه السلام و مکان او تا آن گاه که او خود را به برادرانش معرّفی کرد... و از سوی دیگر این آگاه ساختن پیامبر به غیب توسّط خداوند، علم غیبی برای پیامبر شمرده نمی‌شود، بلکه در واقع علم غیبی برای خداوند است؛ چراکه خداوند پیامبر را از آن آگاه ساخته است؛ همچنانکه اگر پیامبر دیگران را از آن آگاه کند، علم غیبی برای دیگران شمرده نمی‌شود؛ چراکه پیامبر آنان را از آن آگاه ساخته است و «عالم به غیب» بر کسی که توسّط دیگری از حادثه‌ای پنهان آگاهی یافته است، صدق نمی‌کند؛ چنانکه اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مانند برخی صحابه‌ی او، از طریق او درباره‌ی برخی حوادث آینده آگاهی یافتند، ولی هرگز به سبب آن، ادّعای علم به غیب نکردند، بلکه صریحاً آن را از خود نفی نمودند. [پرسش و پاسخ ۳۹]

راوی زیارت موسوم به عاشورا، «علقمة بن محمّد حضرمی» است که مردی مجهول الحال است. به علاوه، زیارت مذکور با دو طریق از او روایت شده که هر دو طریق در نظر رجال‌شناسان ضعیف است... هر چند بیشتر مضامین آن از حیث معنا اشکالی ندارد... جناب علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، زنجیرزنی و سینه‌زنی را بدعت و بر خلاف شریعت دانسته است و از اینجا دانسته می‌شود که قمه‌زنی به طریق اولی حرام است. تنها چیزی که در روایات صحیح و متواتر به آن سفارش شده، ذکر مصیبت امام حسین و گریستن بر اوست و هر کس چیزی را بر آن می‌افزاید، مأجور نیست، بلکه چه بسا گناه‌کار می‌شود... سرودن شعر درباره‌ی اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به شرط اینکه مضمون آن راست باشد، جایز و در صورتی که مضمون آن کذب باشد، حرام است. به علاوه، واضح است که خواندن شعر، نباید صورت غنا پیدا کند و به ترانه‌های مطرب و شورانگیز شبیه شود، بلکه باید حزین، متین و برکنار از فریاد باشد. [پرسش و پاسخ ۴۰]

تردیدی نیست که ثواب نزدیک کردن مسلمانان به یکدیگر و کاستن از تفرقه و دشمنی میان آنان در حدّی که به تکفیر و ریختن خون یکدیگر و سلطه‌ی کافران بر آنان منتهی شده، از ثواب خواندن زیارت عاشورا بیشتر است؛ چراکه این کار واجب است، در حالی که خواندن زیارت عاشورا حدّ اکثر مستحب محسوب می‌شود و همه‌ی عاقلان می‌دانند که واجب بر مستحب تقدّم دارد، ولی عجیب است که بیشتر اهل تشیّع نمی‌دانند و می‌پندارند که اگر لعن بر صحابه و کارهای موهنی مانند قمه‌زنی و زنجیرزنی در محرّم را ترک کنند، تشیّع از بین می‌رود، در حالی که تشیّع راستین مبتنی بر چنین کارهایی نیست و تشیّع دروغینی که مبتنی بر چنین کارهایی است، همان بهتر که از بین برود! [پرسش و پاسخ ۴۰]

منصور هاشمی خراسانی خدای محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را می‌پرستد و برای او در تکوین، تشریع و تحکیم شریکی نمی‌شناسد؛ به این معنا که او را در آفرینش، رزق و تدبیر موجودات یگانه می‌داند و به حکمی جز حکم او و حکومتی جز حکومت او تسلیم نمی‌شود و حکومت او را حکومت کسی می‌داند که به اذن او حکومت می‌کند، هر چند بیشتر مردم نمی‌دانند... خدایی که تشریع تنها برای اوست و باید و نباید جز از او صادر نمی‌شود؛ چنانکه فرموده است: ﴿أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ؛ «یا آنان را شریکانی است که برایشان چیزی از دین را تشریع کنند که خداوند به آن اذن نداده است؟!»؛ خدایی که حکومت تنها برای اوست و نصب و عزل حاکم جز توسّط او انجام نمی‌شود؛ چنانکه فرموده است: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ؛ «بگو خداوندا! مالک حکومت تویی؛ حکومت را به هر کس که می‌خواهی می‌دهی و از هر کس که می‌خواهی می‌گیری»، پس برای او شریکی در حکومت نیست؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ! این است خدای محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و خدای ابراهیم و آل ابراهیم و این است خدای منصور هاشمی خراسانی پرچمدار توحید در عصر حاضر با ندای توحیدی «البیعة للّه». [نقد و بررسی ۱۶]

منصور هاشمی خراسانی، خدای ابن حامد، ابن تیمیه، ابن عبد الوهاب و امثال آنان را نمی‌پرستد؛ همان خدایی که در بالا هست و در پایین نیست و دو چشم و دو گوش و دو دست و دو پا و ده انگشت حقیقی دارد و از جایی به جای دیگر حرکت می‌کند و با چشم سر مانند مهتاب دیده می‌شود و نمونه‌ی کاملی از لات و هبل و عزّی مستتر در حجاب «بلا کیف» است! بلکه خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و موسی را می‌پرستد؛ همان موسایی که گفت: «پروردگارا! نشانم بده که به تو نظر کنم» و به او پاسخ داده شد: «هرگز من را نخواهی دید»، پس او از توقّع خویش توبه کرد: «گفت: تو منزّه هستی، من به سویت توبه کردم»... چراکه چشم‌ها او را ادراک نمی‌کنند و او چشم‌ها را ادراک می‌کند و او باریک‌بین آگاه است... خدایی که به هر جا روی می‌کنی، در آنجا هست و وجود او مانند وجود اجسام به جایی محدود نمی‌شود... خدایی که از جایی به جای دیگر انتقال نمی‌یابد و به مخلوق خود تکیه نمی‌زند و مانند حیوان، قابل تجزیه به اعضاء و جوارح نیست و به صفات انسان متّصف نمی‌شود... خدایی که در هیچ وصفی نمی‌گنجد و به هیچ وهمی نمی‌آید و از هر چیزی که بتوان تصوّر کرد منزّه و والاتر است... خدایی که همه‌ی نام‌های نیکو برای اوست، بی‌آنکه تعدّد نام‌هایش به تعدّد ذاتش انجامد و او را به اجزاء متعدّد تقسیم کند... چنانکه دو صفت «بینا» و «شنوا» او را به دو کس تبدیل نمی‌کند و برای او دو جزء پدید نمی‌آورد، بلکه او در عین بینایی، شنواست و در عین شنوایی بیناست و بینایی و شنوایی، دو اعتبار از صفتی واحد برای اویند که «علم» نامیده می‌شود؛ چراکه تعدّد را به وجود او راهی نیست و از هر تکثّری در ذات خود منزّه است. [نقد و بررسی ۱۶]

عدم اقامه‌ی اسلام خالص و کامل پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکنون، ناشی از عدم حفظ کتاب خداوند یا سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نبوده است تا پرسیده شود که آیا خداوند قادر به حفظ دین خود بوده یا نبوده است، بل ناشی از عدم عمل به کتاب خداوند و سنّت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم توسّط مسلمانان بوده که از تفریط و تقصیر خود آنان برخاسته است و به خداوند -سبحانه و تعالی- نسبت داده نمی‌شود؛ با توجّه به اینکه مراد از حفظ دین، آنجا که وظیفه‌ی خداوند شمرده می‌شود، ایجاد امکان برای دسترسی یقینی مسلمانان به کتاب او و سنّت پیامبر اوست، قطع نظر از اینکه آنان از این امکان استفاده کنند یا نکنند، نه اجبار آنان به استفاده از این امکان افزون بر ایجاد آن؛ چراکه چنین اجباری بر خلاف حکمت و سنّت خداوند است و تکلیف مسلمانان و ثواب و عقاب آنان را لغو می‌کند. بنابراین، خداوند قادر به حفظ دین خود در طول ۱۴۰۰ سال بوده و این کار را از طریق حفظ کتاب خود از تحریف و جعل خلیفه‌ای برای پیامبرش انجام داده است، ولی مسلمانان به دین او عمل نکرده‌اند و کتاب او را ضایع و خلیفه‌ی پیامبرش را غایب ساخته‌اند و با این وصف، خداوند به آنان ستمی نکرده است، ولی آنان خود به خود ستم کرده‌اند؛ چنانکه فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛ «و خداوند کسی نبوده که به آنان ستم کرده است، ولی آنان خود بوده‌اند که به خود ستم کرده‌اند». [نقد و بررسی ۱۱]

ظنّی بودن احادیث به استثنای احادیث متواتر، صرفاً «اندیشه‌ی منصور هاشمی خراسانی» نیست، بلکه اندیشه‌ی عموم عالمان مسلمان از همه‌ی مذاهب اسلامی به استثنای گروهی از سلفیان است و واقعیّتی واضح و وجدانی است، تا جایی که به تعبیر برخی عالمان مسلمان مانند نووی (د.۶۷۶ق) در شرح صحیح مسلم، «انکار آن چیزی جز خیره‌سری در برابر محسوس نیست»؛ چراکه احادیث واحد طبیعتاً به نحوی هستند که احتمال غلط، تحریف و کذب در آن‌ها وجود دارد و با وجود این احتمال، یقین به صدور آن‌ها حاصل نمی‌شود... عدم حجّیت ظن، «اندیشه‌ی منصور هاشمی خراسانی» نیست، بلکه صریح سخن خداوند در قرآن کریم است که بارها و با تأکید فرموده است: ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا؛ «بی‌گمان ظن چیزی را از حق کفایت نمی‌کند» و روشن است که این سخن صریح خداوند، ارشاد به یک حکم عقلی است؛ چراکه عقل نیز تنها یقین را معیار شناخت حق می‌داند و ظن و شکّ و وهم را با توجّه به وجود احتمال خلاف در آن‌ها، برای شناخت حق کافی نمی‌داند و روشن است که احکام عقلی، قابل تخصیص نیستند؛ همچنانکه سخن صریح خداوند، آبی از تخصیص است؛ به این معنا که با توجّه به لحن و سیاق قاطع و صریح خود و دلالتی که بر طبیعت ظن دارد، تحمّل تخصیص را ندارد... و این گناه حضرت منصور هاشمی خراسانی محسوب نمی‌شود! [نقد و بررسی ۱]

خبر منسوب به پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ی پیدایش ۷۳ فرقه پس از او که یکی از آن‌ها «ناجیه» و باقی اهل آتشند، خبری واحد و غیر یقینی است و حضرت منصور هاشمی خراسانی عدم حجّیّت چنین اخباری را در مواضعی از کتاب خود مانند مبحث «رواج حدیث‌گرایی»، به تفصیل تبیین فرموده است. فارغ از آنکه بیشتر اسناد این حدیث، در نظر اهل حدیث ضعیف شمرده می‌شود و تتمّه‌ی مشهور آن مبنی بر تعریف فرقه‌ی ناجیه به «جماعت» و تعریف جماعت به چیزی که «پیامبر و اصحاب او» بر آن بوده‌اند، با توجّه به اختلاف شدید اقوال و افعال اصحاب آن حضرت، قابل التزام نیست، بلکه بوی جعل می‌دهد. افزون بر اینکه صدر آن با واقعیّت محسوس و بیرونی سازگاری ندارد؛ چراکه پیدایش ۷۳ فرقه پس از پیامبر خداوند صلّی الله علیه و آله و سلّم در میان مسلمانان ثابت نیست، بلکه چه بسا خلاف آن ثابت باشد؛ با توجّه به اینکه فرقه‌های مسلمان نام برده شده در کتب فرقه‌شناسی، بسیار بیشتر یا کمتر از این تعدادند و حذف برخی و افزودن برخی دیگر برای تطبیق آن‌ها بر این تعداد، بدون تکلّف فراوان ممکن نیست، بلکه نوعاً ترجیح بلا مرجّح است. [نقد و بررسی ۱۲]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۱۹ . چرا منصور هاشمی خراسانی تنها از نظام ایران انتقاد کرده و از سایر حکومت‌های منطقه و از حکومت‌های غربی انتقاد نکرده است؟

این ادّعا کذب محض است؛ چراکه علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، از همه‌ی حکومت‌ها انتقاد کرده و انتقادش از حکومت‌های غربی و برخی حکومت‌های منطقه، به مراتب شدیدتر است؛ چنانکه به عنوان نمونه، درباره‌ی حکومت سعودی فرموده است: «گروهی از دشمنان اسلام، منافقانی هستند که مسلمان شمرده می‌شوند، در حالی که به آنچه خداوند بر پیامبرش نازل کرده است، کافرند و برای نابودی اسلام و استیلاء کفر بر جهان، با کافران همکاری می‌کنند... بدون شک، در رأس آنان، حاکمان سعودی هستند که آشکارا دست در دست دشمنان اسلام دارند و در دو جبهه‌ی سیاسی و فرهنگی، برای نابودی اسلام کوشش می‌کنند»[۲۱] و درباره‌ی کافران غربی فرموده است: «بیشتر کافران خصوصاً در سرزمین‌های غربی، به سبب دور ماندن از مراکز تمدّن، از لحاظ فرهنگی در وضعیّتی نزدیک به توحّش قرار دارند و از حیث انسانی، رشد کافی نکرده‌اند... تا جایی که امروز فرهنگ حاکم بر جهان کفر، خصوصاً در اروپا و آمریکای شمالی، نمونه‌ی کاملی از یک بربریّت نوین است که بر پایه‌ی غرایز افسارگسیخته‌ی حیوانی و در تضاد با قوانین فطری و انسانی شکل گرفته و با فرهنگ وحشی برخی قبایل بدوی، قابل مقایسه است»[۲۲]. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۰ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف ولایت فقیه است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، ثبوت ولایت معصوم برای غیر معصوم را عقلاً محال می‌داند؛ زیرا اثبات اختیارات معصوم برای کسی که معصوم نیست و خواسته یا ناخواسته به خطا و لغزش دچار می‌شود، قبیح است و به تناقض در امر خداوند می‌انجامد. این سخن حقّی است که تنها علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آن را بیان نکرده است، بلکه بسیاری از عالمان بزرگ و مشهور شیعه نیز آن را بیان کرده‌اند و با این وصف، دشمنی با علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی به خاطر آن، وجهی ندارد.[۲۳] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۱ . آیا منصور هاشمی خراسانی، مخالف علما و مراجع تقلید است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، خود یکی از علما است و تبعاً نمی‌تواند مخالف علما باشد. او صرفاً با علمای فاسد مخالف است که وابسته و سرسپرده‌ی حاکمانند و برای برخورداری از حمایت‌های مالی آنان، چشم خود را به روی ظلمشان بسته‌اند و بر ضد مردم مظلوم و عالمان مستقلّی که به انتقاد از ظلم می‌پردازند سخن می‌گویند. همچنین، او با تقلید کورکورانه از علما به معنای تقلید از آنان بدون اطلاع از دلایلشان مخالف است؛ چراکه این کار، بر خلاف آموزه‌های اسلام است و بیخ علم و تحقیق را می‌خشکاند.[۲۴] [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۲ . چرا هیچ یک از علمای معروف، منصور هاشمی خراسانی را تأیید نکرده است؟

علمای معروف، معصوم نیستند و از این رو، تأیید یا عدم تأییدشان دلیل محسوب نمی‌شود؛ خصوصاً هرگاه تحت نظارت و سیطره‌ی حاکمان ظالم باشند و در صورت تأیید کسی که مخالف آنان است، با مؤاخذه و آزار آنان مواجه شوند؛ چراکه در این صورت، ممکن است عدم تأییدشان، به دلیل ترس از آنان باشد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

پاسخ به ۳۳ شبهه‌ی رایج درباره‌ی علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی
دکتر ذاکر معروف

۲۳ . آیا منصور هاشمی خراسانی، عدم حمایت از خودش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام دانسته است؟

علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، عدم حمایت از خودش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام ندانسته، بلکه عدم حمایت از دعوتش را مانع ظهور امام مهدی علیه السلام دانسته؛ چراکه دعوتش به سوی امام مهدی علیه السلام است و طبیعتاً عدم حمایت از دعوت به سوی امام مهدی علیه السلام، ظهور امام مهدی علیه السلام را به تأخیر می‌اندازد؛ همچنانکه هر گناه و کار نادرست دیگری به اندازه‌ی خود، ظهور آن حضرت را به تأخیر می‌اندازد. [مقاله‌ی ۱۱۷]

یادداشت روز

پرسش:

پیام نهضت بازگشت به اسلام برای اهل کتاب چیست؟

ان شاء الله بتوانیم با ترجمه و انتشار پاسخ دفتر جناب علامه خراسانی به این پرسش در میان اهل کتاب، ضمیرهای بیدار و اهل تحقیق و مطالعه از میان آنان را با این گفتمان وزین و عقلانی آشنا سازیم.

پاسخ:

پیام نهضت بازگشت به اسلام برای اهل کتاب، پیام اسلام برای آنان است که فرموده است: ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ[۱]؛ «بگو ای اهل کتاب! بیایید به سوی کلمه‌ای که میان ما و شما مشترک است و آن اینکه جز خداوند را نپرستیم و چیزی را با او شریک نسازیم و برخی‌مان برخی دیگر را اربابی جز خداوند نگیرند» و این سه حرف است که کلمه‌ی توحید را شکل می‌دهد و علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی آن را تفسیر فرموده و شامل توحید در تکوین، تشریع و تحکیم دانسته است.

اما توحید در تکوین به معنای آن است که تنها خالق، رازق و مدبّر جهانیان خداوند است و با این وصف، نباید کسی جز او را خالق یا رازق یا مدبّر خود پنداشت، اگرچه روح و کلمه‌ای از جانب او مانند مسیح علیه السلام باشد؛ چراکه مسیح علیه السلام نیز با همه‌ی قداستش مخلوق خداوند و تحت تدبیر او بود و از رزق او می‌خورد؛ چنانکه فرموده است: ﴿مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ ۖ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ ۗ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْـآيَاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ[۲]؛ «مسیح پسر مریم جز پیامبری که پیش از او پیامبرانی گذشتند نبود و مادرش صدّیقه بود، هر دو طعام می‌خوردند، بنگر که چگونه آیات را برایشان تبیین می‌کنیم، سپس بنگر که به کجا روی می‌گردانند».

اما توحید در تشریع به معنای آن است که تنها قانون‌گذار در جهان خداوند است و با این وصف، نباید کسی جز او را قانون‌گذار پنداشت و نباید قانونی جز قانون او را معتبر دانست و نباید از قانونی جز قانون او پیروی کرد، اگرچه مورد رضای اکثریّت مردم باشد؛...

↑[۱] . آل عمران/ ۶۴
↑[۲] . المائدة/ ۷۵